وبلاگی گروهی

۸۷ مطلب توسط «صالح» ثبت شده است

من کیستم؟!!!!

فرض کنید هسته ی میوه ی سیب  با یک درخت پر بار سیب به گفتگو بنشینن

درخت به هسته بگه من با تمام بزرگی و عظمتم از دل تو بیرون آمدم...

هسته با تعجب بگه: از دل من؟!!!! من به این کوچکی!!!... چطور ممکنه آخه؟

درخت دوباره بگه: درسته که عمر من از عمر تو بیشتره اما یک قوه ای در درون تو نهفته هست که اگه اون قوه رو فعال کنی منِ درخت سیب با همه عظمتم و با همه شکوه و زیبایی ام میشم شرح وجودی تو...


هسته میگه: شرح وجودی من؟!!! یعنی چه؟

درخت میگه: یعنی همه ی من در درون تو نهفته هست... اگر تو خودت رو باز کنی... خودت رو شکوفا کنی... درختی چون من میشی...

هسته میگه: من هنوز نمیتونم درک کنم چطور از درون موجود کوچکی مثل من درخت بزرگی مثل تو بیرون میاد... و نمی تونم درک کنم تو به این عظمت در درون من وجود داری....


میتونید خودتون رو جای هسته بذارید؟... فرمولهای علمی و فیزیکی رو بریزید دور فعلا... هسته ای رو فرض کنید که وقتی این خبر رو میشنوه کوچکی خودش و بزرگی درخت در ذهنش میاد... دچار حیرت میشه...


این یک مثال بود.... 

نسبت ما انسان ها با کل نظام آفرینش مانند نسبت هسته ی سیب هست با درخت سیب...

ادامه مطلب...
۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۶ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
صالح

رندانه ای از حکیم میرفندرسکی

یکی از ویژگی های خوب بخشی از دوران صفوی این بود که حکمای اسلامی به دربار شاه رفت و آمد میکردند و قدرتی حکومتی پیدا کرده بودند... از جمله حکمایی که به دربار شاه عباس رفت و آمد داشتن شیخ بهایی و میرداماد و میرفندرسکی بودن...


میرفندرسکی عالمی بود که دنبال نفوس مستعد کمال میگشت و گاهی اگر شخصی را میدید که اهل کارهای ناشایست و خلاف شرع است اما قابل هدایت است سعی میکرد به شیوه ای او را به مسیر حق بکشاند و برای این کار ابایی نداشت با او باب دوستی باز کند...


برای همین گاهی در محافلی حضور پیدا میکرد که اشخاص اون محفل چندان انسانهای سالمی نبودن به لحاظ اخلاقی و رفتاری...

این خبر به شاه عباس رسیده بود... روزی شاه عباس با طعنه و گلایه به میرفندرسکی گفت:

به ما خبر دادند برخی از علمای ما در محافل اراذل و اوباش شرکت میکنند!!!!!...

ادامه مطلب...
۲۷ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰
صالح

چرا تفکر؟...(۲)

مطلب امروز ادامه مطلب هفته گذشته "چرا تفکر؟... (1)" هست

اگر مطلب هفته کذشته را نخواندید لطف کنید یه نگاهی بندازید چون اینها به هم متصل و پیوسته هستن...

اما ادامه گفتگوی خودِ ژرف نگر و خودِ سطحی نگر رو مکتوب میکنیم


خودِ ژرف نگر:

خب من از حرفهای تو متوجه شدم که تو اطلاعات رو که مفاهیم عام و کلی هستن مساوی با ادراکات یقینی و عینی میدونی... حرف من اینه که اطلاعات مساوی با ادراکات یقینی نیست برات مثال میزنم:

فرض کن مسافری از یک سرزمین دیگه میاد پیش تو... و شما زبان هم رو میفهمید... اون مسافر از یک میوه ی محلی در سرزمین خودش برات حرف میزنه که تو تا حالا اون میوه رو به چشم ندیدی و به تبع نخوردی و نچشیدی... اما اون مسافر مزه و شکل اون میوه و خواصش و اثراتش بر بدن انسان رو برات شرح میکنه با کلام و صحبت کردن...

در اینجا در واقع تو نسبت به اون میوه اطلاعاتی کسب کردی... این اطلاعات یک درک کلی و مفهومی بهت میده... نه یک درک جزئی و یقینی و عینی.


خودِ سطحی نگر:

منظورت  رو از درک کلی و درک جزئی نمیفهمم... بیشتر توضیح بده...

ادامه مطلب...
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۵۵ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
صالح

چرا تفکر؟؟؟... (1)

من هیچوقت نتونستم آدمایی که توی اعتقاداتشون بچه مثبت هستن و همه چیز رو راحت میپذیرن و بعد میذارن گوشه طاقچه حافظه شون رو درک کنم...

همیشه از بودن با انسانهایی که پر از سوال بودن لذت میبردم... به نظر من قرآن هم آدمهای پر از سوال رو خیلی بیشتر دوست داره...

با اینکه مبنای قرآن ایمان به غیب هست باز ببینید چقدر دعوت به تفکر در آیات میکنه؟...

اصلا من میخوام ایمان به غیب رو تعریف کنم:

ایمان به غیب یعنی شما عقلا باید بفهمی چیزهایی هست که شما از اون بی خبری.. اما نباید در بی خبری ات بمونی... باید راه بیفتی تا بفهمی...لذا دعوت به تفکر میکنن... اصلا بذارید یه گفتگو بین خود سطحی نگرم با خود ژرف نگرم برقرار کنم اینطوری بهتر میتونم مطلب رو برسونم

خودِ سطحی نگر:

راستی حالا چرا میگن تفکر کن؟... اگر من نتیجه تفکر فلان محقق رو بخونم آیا لازمه خودمم دوباره روی اون موضوع تفکر کنم؟

آخه وقت آدم هدر میره... من نتیجه تفکر چند محقق رو در یک موضوع خوندم کلی اطلاعات بدست آوردم... عمرا با تفکر کردن خودم به همچین اطلاعاتی میرسیدم... خوبه دیگه!!!... مکه ما از تفکر چی میخوایم؟

ادامه مطلب...
۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۷:۱۰ ۱۴ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
صالح

فرمایشات مقام معظم رهبری

فرمایشات مقام معظم رهبری در جمع نمایندگان مجلس خبرگان دائم توی گوشم هست...

دغدغه ها و نگرانی های آقا دائم توی ذهنم سان پیدا میکنن... نمیتونم برای مطلب نوشتن تمرکز کنم


اقا فرمودن : آقای یزدی و آقای مصباح نیازی به مجلس خبرگان ندارن بلکه برعکس، وجود اونها به مجلس خبرگان وزانت می بخشید و نبودشان برای مجلس خبرگان یک خسران هست (نقل به مضمون)

و این یعنی : .... نمیدونم... خودتون بگید یعنی چی... خوب انتخاب نکردیم...

آقا فرمودند: کسانی که به شورای نگهبان حمله کردند و شورای نگهبان را تخطئه کردند کار غیر شرعی و غیر اخلاقی انجام دادند... (اگر اون آقایان گوش شنوا داشته باشند)

آقا فرمودند: این رفت و آمدهایی که الان بوجود آمده (کشورهای اروپایی به ایران) تا کنون نفعی برای ما نداشته...

آقا فرمودند: اینکه بعضی ها میگویند ما میخواهیم با تمام دنیا ارتباط داشته باشیم ما هم مخالف با ارتباط نیستیم... ما هم میگوییم ما به غیر از رژیم صهیونیستی و امریکا با همه دنیا ارتباط برقرار میکنیم لکن دنیا فقط اروپا نیست (قابل توجه شیفتگان چشم آبیها و مو بورها)

آقا فرمودند: قضیه نفوذ جدی هست.. بعضی ها این را باور نمی کنند... قضیه ی نفوذ را جدی بگیرید...

ادامه مطلب...
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۵ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰
صالح

سرطان

این را کسی گفت که مبتلا به سرطان است:


سرطان مرگ را به من نزدیک نکرد...

بلکه مرا نسبت به مرگ هوشیار کرد...


گاهی میبینم نوشته هام ملالت و خستگی میاره برای بعضی ها... این جمله که از اون بزرگوار هست اگر بنا باشه شرح بشه دوباره خسته تان میکنم...

پس اگر جمله برایتان جای تامل داشت روش تامل کنید...


بدرد میخوره...

ادامه مطلب...
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۵ ۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
صالح