مطلب امروز ادامه مطلب هفته گذشته "چرا تفکر؟... (1)" هست

اگر مطلب هفته کذشته را نخواندید لطف کنید یه نگاهی بندازید چون اینها به هم متصل و پیوسته هستن...

اما ادامه گفتگوی خودِ ژرف نگر و خودِ سطحی نگر رو مکتوب میکنیم


خودِ ژرف نگر:

خب من از حرفهای تو متوجه شدم که تو اطلاعات رو که مفاهیم عام و کلی هستن مساوی با ادراکات یقینی و عینی میدونی... حرف من اینه که اطلاعات مساوی با ادراکات یقینی نیست برات مثال میزنم:

فرض کن مسافری از یک سرزمین دیگه میاد پیش تو... و شما زبان هم رو میفهمید... اون مسافر از یک میوه ی محلی در سرزمین خودش برات حرف میزنه که تو تا حالا اون میوه رو به چشم ندیدی و به تبع نخوردی و نچشیدی... اما اون مسافر مزه و شکل اون میوه و خواصش و اثراتش بر بدن انسان رو برات شرح میکنه با کلام و صحبت کردن...

در اینجا در واقع تو نسبت به اون میوه اطلاعاتی کسب کردی... این اطلاعات یک درک کلی و مفهومی بهت میده... نه یک درک جزئی و یقینی و عینی.


خودِ سطحی نگر:

منظورت  رو از درک کلی و درک جزئی نمیفهمم... بیشتر توضیح بده...




خودِ ژرف نگر:

خب تو شخصی رو فرض کن که هرگز مبتلا به درد دندان نشده و شخص دیگری که از درد دندان رنج میبره داره از درد دندان خودش باهاش صحبت میکنه...

شخصی که مبتلا نشد نسبت به درد دندان یک درک کلی داره... یعنی فقط میدونه درد دندان دردی هست که صاحب اون دندانها رو خیلی آزار میده... اما اینکه کیفیت درد چگونه هست؟ درکی نداره... ولی کسی که داره درد دندان رو تحمل میکنه نسبت به دندان درد یک ادراک جزئی و عینی و یقینی داره...

خودِ سطحی نگر:

خب فکر میکنم متوجه شدم منظورت از درک کلی و مفهومی و درک جزئی و یقینی چیه... یعنی تو میخوای بگی مطالعات من یه درک کلی و مفهومی به من میده و تفکر من درکی جزئی و یقینی و عینی به من میده... اما من میگم در عمل فرقی با هم ندارن... مثال میزنم:

ما دو نفر رو از رفتن در آتش منع میکنیم... یکی تا حالا سوختن رو ادراک نکرد و دیگری سوختن رو درک کرده... هر دو تا اگه عقل داشته باشن وقتی منعشون میکنی... دیگه به سمت آتش نمیرن...


خودِ ژرف نگر: 

روی چه حسابی میگی کسی که درکی از سوختن نداره اگر منعش کنی از آتش، به سمت آتش نمیره؟ مطمئن باش اگر واقعا هیچ درک جزئی و عینی از سوختن نداشته باشه و شرایطی براش پیش بیاد هیچ تضمینی نیست که نره به سمت آتش...


خودِ سطحی نگر:

دلیلت چیه؟ 


خودِ ژرف نگر:

قرآن دلیل منه... تو چقدر در قرآن میخونی که مردم رو از آتش جهنم و عذاب جهنم میترسونه و منع میکنه... و در عین حال چقدر مسلمون میبینی که با اینکه از عذاب آتش ترسانده شدن... اما باز با اعمالشون به سمت آتش جهنم میرن؟!!!!...

با این حال الان حرف اصلی من اینها نیست... تو با سوالت بحث من رو از جهت اصلیش خارج کردی... اما اینی که مطرح کردی هم مسئله مهمی بود...


خودِ سطحی نگر:

خب برگرد به بحثت...


خودِ ژرف نگر:

توی طب سنتی چهار تا مزاج کلی تعریف میکنن... اما این تعریفها کلی هست... ما اگر الان 7 میلیارد در کره زمین جمعیت داریم... هفت میلیارد مزاج انسانی مختلف داریم.... این یک اصل هست... خدا خودش فرد هست و تمام خلایقش رو فرد آفرید به لحاظ ماهیت خلقی (این منافاتی به بحث زوج خلق شدن نداره). توی همین مزاج جسم که دو مزاج صد در صد شبیه هم پیدا نمیکنی... میبینی که اگر یه سیب رو از وسط نصف کنی و به دو نفر بدی که بخورن... درسته هر دو طعم شیرینی رو از خوردن سیب ادراک میکنن اما کیفیت ادراک شیرینی در مزاج هر کدومشون متفاوته...


خود سطحی نگر:

این تفاوت ها رو قبول دارم... چی میخوای بگی؟


خود ژرف نگر:

میخوام بگم هر انسانی دارای یک تَشَخُّصِ فردی هست بر اساس این تشخص فردی ادراکات یقینی و عینی اشخاص فقط از راه تشخص خودشون حاصل میشه...


خود سطحی نگر: 

یعنی چه؟


خود ژرف نگر:

مثلا همون مسافر هر چی از اون میوه برات سخن بگه و تو هر چه از سخن اون اطلاعات کسب کنی ادراک تو از سطح ادراکات کلی و مفهومی فراتر نمیره... حتما باید خودت میوه رو ببینی و بچشی تا همه اون ادراکات مفهومی و کلی که از صحبت هاش برات حاصل شد تبدیل به ادراکات یقینی و عینی بشه...


خود سطحی نگر:

خب این ادراک جزئی و یقینی و عینی به چه درد میخوره؟...


خود ژرف نگر: 

رشد و تعالی انسانها و قربشون به حق تعالی از راه همین ادراکات یقینی و عینی هست... از راه تشخص فردی شون هست...

اون اطلاعات و مفاهیم کلی که در کتابهای علمی باهاشون روبرو میشیم فقط یه مقدمه هست... برای اینکه یه درکی بهت بده تا بدونی به کدوم سمت باید گام برداری... در همین حد...

همه اون چیزایی که اون مفسر یا اون عارف بهش رسیده و مکتوب کرده... ممکنه از ادراکات یقینی و عینی خودش باشه اما برای من و تو که فقط از راه مفاهیم میفهمیمش فقط یه ادراک کلی و مفهومی میشه و در حد یه مقدمه ارزش داره...

آخه میدونی دیگه... اطلاعات کلی و مفهومی نهایتا تا دم مرگ به کار انسان میاد... بعد از مرگ تمام اطلاعات مفهومی و کلی میپره و انسان هست و یافته های یقینی و جزئیه اش که در جانش ریشه دوانده...


خود سطحی نگر:

یعنی تو میگی تمام مطالبی که در کتاب بزرگان میخونیم برای تعالی انسان در حد یک مقدمه هست؟


خود ژرف نگر:

بله... و چه مقدمه خوبی... ما به این مقدمات نیاز داریم... این کتابهای ارزشمند به ما اصول و کدهایی رو میدن که اگر در تفکراتمون به نتایج اشتباه رسیدیم بتونیم اصلاح کنیم... اما نباید اینطور بشه که من در مسئله معاد کتاب فلان عالم رو بخونم و بگم چون فلان عالم انسان بزرگی هست من هر چه ایشون در باب معاد گفتن رو میپذیرم.... اینطور درست نیست... پذیرشی که موجب تعطیلی تفکر و تعقل بشه پذیرش عقلانی و انسانی نیست

ما هم باید در باب معاد به تفکر بنشینیم... نوشته فلان عالم یا آیات روایات در باب معاد بناست چراغی باشن یا کمک کاری باشن که من با استفاده از چراغ اونها و تفکر خودم در این باب به حقیقت معاد برسم اون هم از راه تشخص فردی خودم...

خدا بی حکمت انسانها رو با تَشَخُص آفرید؟ حتی در جهنم هم هر انسانی از کانال تشخص خودش عذاب میشه... و بهشتان از راه تشخص خودشون متنعم و مورد لطف واقع میشن... 

برای همین حق تعالی در قرآن فرمودند: اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا

یعنی کتاب نفست ، کتاب تشخص وجودی خودت رو بخوان...

برای همین در قرآن اینقدر روی تفکر تاکید شده... چون ما با تفکر تلاش میکنیم تا از کانال وجودی خودمون به خدا برسیم... و تنها راه رسیدن به خدا برای هر شخصی... کانال وجودی خودش هست... 


خود سطحی نگر:

کانال وجودی همون تشخص فردی هر انسان هست دیگه؟


خود ژرف نگر:

بله...


خود سطحی نگر:

خب قانع شدم... آخه اول فکر میکردم حرفای تو با مطالعه کردن در تناقض هست... اما حالا میبینم این دو باید در کنار هم باشن منتها برای تعالی اصالت با تفکر هست...


خود ژرف نگر:

بله بدون مطالعه اصلا نمیشه تفکر کرد... منتها مطالعه رو نباید محدود به کتابهای چاپ شده توسط انتشارات دنیا بکنیم... تمام نظام آفرینش کتاب هست... کتاب خدا هست... نباید در مطالعه خودمون رو در کتب تدوینی محدود و متوقف کنیم... بلکه باید کتاب تکوینی آفرینش رو هم مطالعه کنیم...


خود سطحی نگر:

به نظرم لازمه در مورد خود تفکر و ماهیت تفکر هم بحث کنیم... این تفکر چی هست که موجب میشه انسان از راه تشخص فردی یا همون کانال وجودی خودش به ادراک حقایق برسه؟...



ان شا الله ادامه بحث در هفته آینده... منتها به شرط توفیق... از خدا میخوام توفیق بحث رو به بنده عطا کنه...