وبلاگی گروهی

۸۷ مطلب توسط «صالح» ثبت شده است

کمک به خلق

چند باری شاهد عمل های خیرخواهانه و دستگیرانه مهندس بود... مورد آخری رو که مشاهده کرد این بود:

 مهندس با یکی تلفنی صحبت میکرد و میگفت:

میفرستمش دفتر خودت... مدت شش ماهی خودم آموزشش دادم... حدود هشتاد درصد راه افتاده... فقط باید یه هفته تا ده روز پیش خودت کار کنه تا ضعفهای باقی مونده اش برطرف بشه... بهش سخت بگیر تا خوب راه بیفته... هزینه این مدت هم هر چی باشه خودم بهت میدم... در مورد هزینه با خودش حرفی نزن... اوضاعش خیلی خرابه....

مهندس مکثی کرد... دوباره ادامه داد:

آره فوق لیسانسه... اما بیکاره و وضعیت مالی اش خیلی خرابه... متاهله... یه دختر دو سه ساله هم داره...

دوباره گفت: خودت که از وضعم خبر داری... فعلا هشتم گرو نه ام هست... اون طلبی که از دوستت دارم هر وقت بهم داد من هم هزینه این چند روز آموزشت رو بهت میدم...

بعد مکثی دوباره با تعجب گفت: یه تومن!!!!!؟؟؟... نه بابا... چه خبره خوشتیپ... یه تومن بهت نمیدم ولی راضیت میکنم...

گوشی رو که قطع کرد این دوستش تاب نیاورد و گفت: مهندس به یه چیزی حساس شدم... خیلی دنبال دردسر میگردی... برای کمک به دیگران... چرا؟

مهندس که انگار کسی دست روی زخم دلش گذاشته باشه آهی کشید و گفت:

نیاز دارم... بیش از این که اونها نیاز به کمک من داشته باشن... من نیاز دارم به اونها کمک کنم...

ادامه مطلب...
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۵۱ موافقین ۱۲ مخالفین ۲
صالح

سخنی با متاهلین (2)

این داستان ادامه مطلب "سخنی با متاهلین (1)" هست قسمت اولش رو در    اینجا    بخونید

این داستانی که نقل میکنم در عالم واقعیت هنوز به پایان نرسید... هدف من هم از نقلش داستان سرایی نیست... بقیه داستان رو بگم تا به آنچه که در این داستان توجه ام رو جلب کرد برسم...

این اقا وحید داستان ما حدود 16 الی 17 روزی که توی سالن تولید کار کرد هیچ پیشرفتی نداشت و خرابکاری هایی میکرد که مهندس مسئولش رو از ادامه موندنش در اونجا نگران کرد... علاوه بر ناتوانی در یاد گیری یک کار بسیار ساده... مقید به نظم هم نبود و گاهی دیر می اومد سرکار که این ایراد از ایراد اولی اش مشکل ساز تر هم بود...

بلاخره مهندس مسئولش به من گفت : صالح دیگه خودت یه فکری به حالش بکن... من خیلی سعی کردم نگه اش داشته باشم حتی اگه یک در صد احتمال میدادم این پسره بعد یک ماه هم کار رو یاد میگیره حفظش میکردم... اما نمیدونم چه مشکلی داره... به درد این کار نمیخوره... من دیگه اجازه نمیدم بیاد توی سالن تولید...

گفتم اشکالی نداره... همین که تا حالا براش وقت گذاشتی ممنونتم... داستان ناتوانی وحید در کارش به گوش پسر حاجی (حاجی صاحب کارخانه هست) رسیده بود... یه روز پسر حاجی به من گفت: مهندس میگه این فامیلت کار یاد نمیگیره... بهش بگو خودش رو برسونه... میخوایم نگه اش داشته باشیم...

روزی که مهندسش بهم گفت دیگه راهش نمیدم... زنگ زدم به پسر حاجی و اون هم گفت بفرستش کارخونه شماره یک... بره زیر نظر مهندس فلانی... همین کار رو اونجا انجام بده... اونجا حجم کار پایین تر هست... اما بهش بگو خودش رو برسونه... جای جدیدی که براش مشخص کردیم هم چهار پنج روزی کار کرد اما اون مهندس هم که با من رفاقت صمیمی تری داشت بهم گفت: صالح این پسره اصلا گیجه... بدرد این کار نمیخوره... ضمن اینکه وحید توی این چهار پنج روز یه بار بدون هماهنگی مهندسش نیومد سر کار... یعنی خودش به خودش مرخصی داد...

توی همین اوضاع روزی پسر حاجی رو دیده بودم و در مورد وحید و مشکل بیماری اش با پسر حاجی صحبت کردم... دلش برای وحید سوخت... و گفت این پسره بدرد کار توی سالن نمیخوره... بذار یه فکری بکنم ببینم کجا بدردش میخوره... بهت خبر میدم

فردای همون روز به مهندس مسئولش گفت: محترمانه جوابش کنین... بدرد کار توی کارخونه نمیخوره... بگید بره...

بله... جوابش کرده بودن... حالا وحید و خانمش با همه اسباب اثاثشون توی شهر غریب که هیچ کسی جز ما رو نمی شناختن بدون هیچ درآمدی مونده بودن چکار کنن...

ادامه مطلب...
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۴۵ موافقین ۱۰ مخالفین ۰
صالح

غفلت

  در مطلب هفته گذشته برام یقینی شد که کاری که برای خدا نباشه نه تنها غفلت میاره... بلکه بالاتر... خود اون کار عین غفلته... برای همین علمای اخلاق و حکمای الهی حرفشون اینه که هر کاری انجام میدید (غیر از کار خلاف) برای کارتون دلیل الهی داشته باشید... حتی غذا خوردن... حتی خوابیدن... حتی لباس خریدن... میفرمایند تمام اعمالتون قربة الی الله باشه... مثلا وقتی گرسنه مون شد، نگیم چون گرسنه ام هست باید برم غذا بخورم بلکه دلیل غذا خوردنمون این باشه که چون برای تقرب به خدا و برای سیر الی الله به این جسم نیاز دارم باید به این جسم رسیدگی کنم تا سالم بمونه... برای همین سالم موندن جسم ، الان باید غذا بخورم... اون وقت وقتی دلیل غذا خوردن این شد... شخص لذیذترین غذای دنیا رو هم که بخوره قبل از سیر شدن دست از غذا میکشه... چون لذت بردن از غذا هدف اصلی اش نسیت... هدف اصلی اش تقرب به خدا بود... منکر لذت بردن از غذا خوردن نیستم اما باید دید اصل و فرع چیه... یعنی در غذا خوردن اصل بر قوت گرفتن برای اطاعت خداست و فرعش لذت بردن از طعم غذا و ...

طولانی اش نکنم... هفته گذشته دیدم بزرگواری قصد بستن وبلاگشون رو دارن...

ادامه مطلب...
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۶:۴۲ موافقین ۱۴ مخالفین ۰
صالح

افرینش خود بر اساس توحید

در سفر قبلی ام به جنوب (راهیان نور) دفترچه ای دستم بود تا اگر به نکته ای برخوردم بنویسم


یکی دو روز هست که این دفترچه روی میزم هست... چطور راه به اینجا پیدا کرد نمیدونم...

امروز جمله ای که در صفحه اولش نوشتم توجه من رو به خودش جلب کرد گفتم شما رو هم شریک کنم:



نامه شهید علم الهدی به خواهرش:


همانگونه که رسالت ابراهیم ساختن خانه خدا و پایه گذاری توحید بود تو رسالت داری خود را بر اساس توحید بیافرینی تا بتوانی یک انسان موحد باشی.

ادامه مطلب...
۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۱۵ مخالفین ۰
صالح

اطمینان و اضطرار

تفاوت بندگی ما و بندگی اولیا الله  در نحوه اطمینان و اضطرارمون هست... اصلا وقتی تفاوت آشکار بشه میبینید که اگر بندگی اونی هست که اولیا الله دارن دیگه نمیشه اسم ماها رو عبد گذاشت... ماها بیشتر میشیم مصداق اون آیه شریفه : "اکثرا ایمان نیاوردند مگر اینکه مشرک شدند"

تفاوت ما و اولیا الله در اینه که جایگاهی که اونها مضطرمیشن ما در اون جایگاه مطمئن هستیم و جایگاهی که اونها مطمئن هستن ما در اون جایگاه مضطر میشیم...

بذارید مثال بزنم تا مشخص بشه منظورم چیه... لازم هست دو مثال بزنم.. خواهشم اینه که اگر قرار هست بخونید با حوصله و دقت بخونید...

ادامه مطلب...
۲۸ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۱۶ مخالفین ۰
صالح

فشار قبر

شاید فشار قبر همان فشاری باشد که روح الهی ما در قبر قیودات و حدودات خودساخته ی غیر الهی ما ، تحمل میکند

همان قبری که از اعمال نا صواب ما و افکار کوتاه بین و گرفتار تعلقات ما، شکل گرفته...

آری... آن روح الهی ما در این قبر تنگ و تاریکی که خود ساختیم در رنج و فشار هست...

خدایا به حق این روزهای پر برکت و نورانی ات ما را از قبر خودمان رهایی بخش که ما از آن شما هستیم و از بد حادثه در این قبر گرفتار آمدیم...

حال حضرت یونسی را داریم که در شکم نهنگِ دنیا که آن هم قبر هست گرفتار آمدیم...

به حق ذکر یونسی، رهایی مان ببخش...

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۱۳ مخالفین ۰
صالح