هفته ی پیش این موقع سامرا بودم...
شهری که در بدو ورودش غم همه ی وجودتو می گیره...
دیوارهای زخمی
تیربارهای روی ساختمون ها
شیشه های شکسته
حرم
که فقط گنبدش طلایی و سالمه
حتی رواق بالای ضریح
همه جا غم داره
ویرانه های سامرا....
روبروی ضریح امام هادی و پدر امام زمان نشستیم
دسته جمع جامعه کبیره خوندیم
حس میکنم مولا بهمون گفت دیدین؟
دیدین زادگاه من چقدر ویرانه شده؟ دیدی چقدر حال تو خوبه؟
دیدی چقدر ایرانت امنه؟
دیدی دو دقیقه اومدی رواق و صحن و گوشه ای از شهر رو دیدی دلت گرفت؟
تازه تو سوریه رو ندیدی...یمن رو ندیدی...وضع بحرین رو ندیدی...فقر آفریقا رو ندیدی،گناه بچه شیعه ها رو ندیدی،و...خرابه های شام رو نمی بینی هر روز...کوچه های بنی هاشم رو ندیدی....
من همه رو دیدم....
من همه رو دیدم و ....

خیلی درد داره سامرا...
کاش این درد ها حواسمون رو جمع کنه
یه نفر،منتظره موانع وجودمون رو برداریم
محکم بشیم
مرد بشیم
ولایت پذیر بشیم
که بشه حسابمون کنن...

چی بگم؟
هر چی بگم خودم ناقص ترم...