با عرض پوزش از دوستانی که قصد نظر دادن دارن باید عرض کنم که بنده تصمیم گرفتم هر هفته سه شنبه که مطلب مینویسم تا صبح شنبه یعنی سه یا چهار روز بعدش امکان نظر دادن دوستان فعال باشه دیگه بعد از اون امکان نظر دادن وجود نخواهد داشت...

من رو عفو بفرمایید حق دوستان هست که امکان نظر دادن برای همیشه فعال باشه اما بنده بنا به دلایل شخصی که نوعا از ضعف من بر می خیزه قادر نیستم برای همیشه نظرات رو باز بذارم. اجازه بدید عذرم رو تشریح نکنم که هم از پیشگاه شما خجالت میکشم هم از پیشگاه اسم ستار حق متعال...

مجدد پوزش میطلبم


مطلب (1) ویژه گزیده خوان ها و البته اهل تفکر:

" آن روز که از خود گذشتیم مسافر کربلا هستیم و آن روز که به خود رسیدیم زائر کربلا هستیم"

مطلب(2) ویژه پر حوصله ها و اهل اندیشه:

یه نگاه که به تاریخ کشورمون میندازم میبینم ایران همواره هجمه های مختلف فرهنگی رو از غرب و شرق به خودش دیده اما همیشه مهاجم تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفته و ایرانیها تهدیدهای فرهنگی رو تبدیل به فرصت کردن برای خودشون. مردم این مرز و بوم همیشه مثل صدف عمل کردن که وقتی یک قطره آب وارد محیط درونی صدف میشه، صدف از جوهر خودش میپاشه به اون قطره آب و یک قطره آب معمولی رو تبدیل به یک گوهر ارزشمند میکنه. البته این رو هم قبول دارم که امروزه کمی در مقابل فرهنگهای وارداتی منفعل و اثر پذیر شدیم اما بدونید که از اسب افتادیم نه از اصل...

میخوام درباره همجمه ی روز افزون اطلاعات در دنیای تکنولوزی و ارتباطات امروز بگم و اینکه سود و زیان در دسترس بودن اطلاعات چیه؟

شاید فایده ی این سهل الوصل بودن اطلاعات ( در هر زمینه ای) زودتر از معایبش به دید ما بیاد و شاید اصلا ایرادی رو در این موضوع نبینیم به هر حال هر کسی قبول داره که مثلا در دو قرن پیش اگر کسی میخواست در زمینه فیزیک یا شیمی یا علوم دینیی و ...اطلاعات جامعی کسب کنه یا با نظر دانشمندان مختلف در زمانهای مختلف آشنا بشه می بایست ماهها و سالها از شهری به شهری و از کشوری به کشوری سفر کنه تا بتونه اطلاعات مورد نظر خودش رو بدست بیاره و چه سختی ها و خطرات در این مسیر وجود داشت اما دنیای امروز این مشکل رو برای ما حل کرد و کاری که یک محقق در طی مثلا ده سال انجام میداد ما می تونیم در طی یک ماه انجام بدیم... خب از این جهات خیلی خوبه که ما میتونیم راحت مطلع بشیم به هر چیزی که اراده کنیم. پس نا شکر نیستیم...

اما من میخوام امروز تهدیدات و آسیب های این امکان رو مطرح کنم منتها باید ذهن شما رو با خودم همراه کنم پس با طرح سوال بحث رو پیش میبرم:

1- هدف از کسب اطلاعات چیه؟؟

2- تفاوت بین فهم انسان و درک انسان چیه؟ و اطلاعات کدوم بخش رو تقویت میکنه؟

3- موانع بالا رفتن درک انسان چیه؟

کلام آخر: فهم انسان مقدمه ای بیش نیست برای رسیدن به ادراکات انسانی  

1- خب در دنیای امروز از دانستن خیلی از اطلاعات ناگزیریم مثلا باید برای رفع خیلی از نیازهامون خیلی از اطلاعات رو داشته باشیم یه سری اطلاعات در مورد امور بانکی یا فضای مجازی یا یه سری از امور حقوقی و ... این اطلاعات منظور من نیست

یه سری از اطلاعات هست که برای سرگرمی و گذران وقت کسب میکنیم که سودی درش نیست مثل بعضی از بازیها و ... اینها هم نیازی به بحث نداره هر کسی نیمچه عقلی داشته باشه میفهمه اینها جز هدر دادن عمر عایدی برای انسان نداره

بیشتر منظور من اطلاعاتی هست که برای غنی کردن خودمون در زندگی شخصی و اجتماعی به دنبالش میریم مثلا میریم مکاتب فکری شرق و غرب رو بررسی میکنیم یا نه میریم نظرات دانشمندان اسلامی رو بررسی می کنیم تا شناختمون رو بالا ببریم. امروزه کسب این اطلاعات خیلی آسون شده و جوونهامون هم شکر خدا از اطلاعات خوبی برخوردار هستن. خلاصه اینکه ماها برای بالا بردن معرفتمون رو به اطلاعات میاریم. حالا باید رو ماهیت شناخت صحبت کنیم و ببینیم در رسیدن ما به شناخت حقیقی چقدر اطلاعات موثر هستن؟...

2- این بخش بحثم خیلی مهمه میخوایم در مورد ماهیت فهم و ماهیت درک انسان صحبت کنیم یعنی فهم انسان و درک انسان یک تفاوتهای  محسوسی با هم دارن اما وجه اشتراکشون اینه که انسان پا در وادی هر کدام از این دو نوع دریافت که بذاره در واقع داره برای بالا بردن معرفتش تلاش می کنه من تفاوت فهم و درک رو با یک مثال ساده توضیح میدم: شما وقتی یک سیب رو بو میکنید و میخورید دارید یک واقعیت بیرونی به نام سیب رو ادراک میکنید اما کسی رو فرض کنید که هرگز سیب نخورده و تنها یک عکس از سیب در اختیار داره و یک تعریف نظری که مثلا وزن این میوه چقدره و در چه فصلی به ثمر میرسه و... یک چنین شخصی معرفتش از سیب در حد یک معرفت مفهومی هست یعنی فقط میفهمه که سیب چیه اما ادراک نمیکنه. با این مثال اینطور نتیجه میگیریم که معرفت مفهومی معرفتی هست منحصرا ذهنی یا انتزاعی اما معرفت ادراکی معرفتی هست که فوق فهم و مفهوم هست و از محدوده ذهن فراتر میره و عالم واقع رو مستقیما ادراک میکنه.

همه ما در حال حاضر هم تجربه های شناخت مفهومی داریم هم شناخت ادراکی. منتها معرفت ادراکی ما در حد حواس پنجگانه هست که خدا بر اساس اسم الرحمانش به همه داده اما هدف اینه که به ادراکات عقلانی برسیم و جالبه که بدونید در عرفان اسلامی انسان رو کسی میدونن که به ادراکات عقلانی رسیده باشه که اکثر ما از دیدگاه عرفان هنوز به سر حد انسانی نرسیدیم بلکه انسانی هستیم که علم منطق تعریف کرده یعنی هنوز حیوان ناطق هستیم.

ما در امور عقلانی هم معرفت کسب میکنیم اما فعلا در حد معرفت مفهومی هستیم و اطلاعاتی که در موردش صحبت کردیم به ما معرفت مفهومی میده از حقایقی که در نظام هستی هست. امور عقلانی هم باید ادراک بشن همونطور که یک سیب در عالم خارج موجوده و شما ادراکش میکنید حقایق عقلانی هم وجود خارجی دارن و باید ادراک بشن منتها موجودیتشون یک موجودیت مادی نیست بلکه یک موجودیت ملکوتی دارن که حالا نمیخوایم وارد تفصیل این مقوله بشیم.

3- اما سوال اینجاست که چگونه باید به ادراکات عقلانی برسیم و چرا در امور عقلانی در حد مفهوم پردازی توقف کردیم؟ حال اینکه معرفت مفهومی اصلا هدف نیست بلکه یک وسیله هست برای رسیدن به ادراکات انسانی. مشغول مفاهیم شدن مثل این میمونه که یکی یه لاستیکی خریده که وصل کنه به ماشینش تا با ماشین سفری رو آغاز کنه اما با همون لاستیک مشغول بازی بشه و  غافل از ماشین و سفرش بشه...

اول باید موانعی که بر سر ادراکات انسانی هست رو بشناسیم. با مثال پیش میریم: شما وقتی گرسنه هستید گرسنگی رو ادراک میکنید این فوق فهم گرسنگی هست وقتی گرسنگی رو ادراک کردید دیگه نمی تونید در مقابل این ادراکتون بی تفاوت باشید باید پی رفع گرسنگی برید. حالا کسی رو فرض کنید که روزی 3 وعده غذا میخوره و بین وعده هاش هم ریزه خوری میکنه اون داره خلاف طبع معده رفتار میکنه چون تا معده اعلام نیاز نکرد بهش غذا میده و دچار بیماریهای مختلف هم میشه موجب میشه معدش بیش از حد طبیعی اسید ترشح کنه حالا اگه یه روز ریزه خوری نکنه احساس ضعف در معده میکنه میبینید با رفتار نادرستش با معده کلا طبیعت معده رو بهم زد و معده اش وقتی هم که اعلام گرسنگی میکنه یک اعلام صادق نیست یعنی بدنش نیاز به غذا نداره بلکه معده چون اسید زیادی ترشح میکنه اون احساس ضعف میکنه. رفتار اشتباه ما هم با اطلاعات همین بلا رو سر معده عقل ما میاره اینکه میگن در معارف دنبال تشنگی باشید نه اینکه هی اطلاعات روی اطلاعات انباشته کنید زیر سر همینه. اگر بدون اینکه واقعا تشنه دانستن معارف باشید از روی کنجکاوی و یا مثلا بالا بردن وجهه اجتماعی و اینها... رفتید فقط اطلاعات کسب کردید بدونید دارید خلاف طبع عقل پیش میرید یکی از نشانه های انسان تشنه در معارف اینه که زیاد اهل تفکر هست حتی با تفکر میشه تشنگی رو هم ایجاد کرد. ما نباید کمیت اطلاعات برامون مهم باشه بلکه باید اطلاعاتی که بدست میاریم خیلی روش حساس باشیم و خیلی روش تفکر کنیم یه بنده خدایی رو میشناسم یه روز رفت نهج البلاغه بخونه بعد ما بعد از چند سال دیدیمش و ازش پرسیدیم چطور بود نهج حضرت امیر؟ فرمود چند سال دارم همون خطبه توحیدی اول کتاب رو میخونم هنوز نتونستم ازش رد بشم بس که مطلب داره... به این میگن تشنه و اهل تفکر... انباشته کردن اطلاعات بدون این که روشون ساعتها و روزها وقت بذاریم برای تفکر انسان رو از عقلانیت و ادراکات عقلانی دور میکنه بعد میبینید طرف استاد دانشگاه شد و ذهنش انباری شد از کتب علمی مختلف اما وقتی از در سوال باهاش روبرو میشی میبینی وسعتش به اندازه دریاست اما عمقش یک سانت هم نمیشه... عرض کنم که اگر حداقل به اندازه اطلاعاتمون اهل تفکر نباشیم یقین بدونیم هر روز داریم از حیات عقلانیمون فاصله میگیریم  پل رابط بین فهم عقلانی و ادراکات عقلانی ، تفکر هست و عمل صالح. سوال: جوان امروز ما به لحاظ اطلاعات خیلی خوبه اما آیا اهل تفکر هم هست؟ روزی چند ساعت؟

تذکر بعدی هم اینه که اگر انسان اطلاعات فراوان داشته باشه اما تفکر فراوان نداشته باشه با اطلاعاتش فقط قوه خیال رو پراکنده میکنه و از حیات انسانیش روز به روز فاصله بیشتری میگیره... این واقعا یک هشداره هست برای نسل ما ... کمی باید روش فکر کنیم یکی از دلایلی که نسل امروز خیلی پراکنده هست به دلیل اینه که اطلاعات فراوانی داره اما اهل تفکر نیست اونوقت اطلاعات زیاد بدون تفکر انسان رو بیچاره میکنه. عنان نفس رو میده به دست قوه خیال و قوه خیال وقتی بر نفس انسان امیر بشه یقین بدونید انسان رو بیچاره میکنه.

کلام آخر:

یکی از مشکلات ما اینه که با همه مسائل دینی خیلی رفتار عادی و عادت زده ای داریم باید یه مثال بزنم

همه میدونیم اصلیترین اصول دین ما توحید هست در همه ادیان توحیدی مبنایی ترین عقیده شون یکی بودن خداست.

سوال: خدا یکی هست رو چطور فهمیدیم؟ آیا توحید رو میشناسیم؟ در ظاهر خیلی بدیهی و ساده هست و خیلی ها ممکنه بگن خب ما در یکی بودن خدا که شک نداریم این از ابده بدیهیات هست. من میخوام در همین مورد طرح سوال کنم شاید خیلی ها جوابش رو بدونن اما هدفم اینه که در دین باید بسیار غور کرد:

ما میگیم خدا یکی هست. تا حالا به اعداد فکر کردید؟ عدد وجود خارجی نداره و صرفا ذهنی هست ما در عالم واقعیت یک نداریم شاید بگید یه ماشین که میبینیم خودش میشه مصداق یک. اما من میگم یه ماشین مصداق یک نیست بلکه شما یک مجموعه ای از قطعات رو در ذهن یک فرض میکنیم. هر چیزی رو شما در عالم بیرون ببینید ترکیب یافته از اجزا هست حتی ذرات میکروسکوپی خودشون از اجزا ریزتر ترکیب یافته هستن (نظریه بی نهایت بودن ذرات پروفسور حسابی)

خب حالا وقتی میگید خدا یکی هست منظورتون از یک چیه؟ اگر یک ریاضیدان به شما بگه نه تنها عدد یک بلکه کل اعداد در عالم واقع مصداق ندارن پس شما هم که میگید خدا یکی هست خدای شما هم در بیرون مصداق نداره و صرفا ساخته ذهن شما هست. چه جوابی میدید؟ اصلا کاری به ریاضیدان نداریم چرا تا حالا برای خود ما سوال نشد که خدا یکی هست یعنی چه؟ منظور از این یک چیست؟ اگر یک عددی و ریاضی هست که خدا میشه یک خدای صرفا ذهنی اگر یک عددی نیست پس چه یکی هست؟

میبینید که اگر بخواید به ذهنتون جواب شفاف و دقیق و جزئی بدید خیلی کار دشوار میشه و لازمه اش تفکر بسیار و دیدن اساتید بسیار هست منتها اگر بخوایم یک جواب کلی بدیم و بعد بگیم که دیدید که من فهمیدم؟ و به فهم خودمون فخر کنیم همواره خودمون رو فریب خواهیم داد. خواستم عرض کنم کسی که اهل تفکر نباشه ممکنه اطلاعات خیلی بالایی داشته باشه  اما اگر روی معارفش دقیق بشید میبینید به همه مسائل جواب کلی میده و اگر ریز بشید میبینید دیگه نمی تونه جواب قانع کننده بده...

ما با تفکر در عقایدمون روی عقایدمون ریز میشیم و این ریز شدن برای ما سوالات فراوانی به ارمغان میاره و این یعنی تشنگی و تشنگی انسان رو به سمت آب سوق میده و انسان یواش یواش از سر و صداها فاصله میگیره و اهل خلوت و مناجات و تفکر و عمل صالح میشه دیگه نه بهشت میخواد و نه از ترس جهنم عبادت میکنه بلکه در پی یافتن یار بی قرار میشه

باشد که همه بی قرار یار شویم.