یاناصرنا
توی جبهه تلگراف میزدند، گفته بودند توی تلگراف خیلی، خیلی
یاناصرنا
توی جبهه تلگراف میزدند، گفته بودند توی تلگراف خیلی، خیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
می نویسم تا مکتوب باشد خاطرات و کرامات شهدا ... طولانی است ، اگر حوصله تان نمیکشد نخوانید
شب 19 رمضان توی مسجد گفتم ظاهرا دارند یه تعداد شهید برای شب قدر به مساجد میدهند
بسم الله الرحمن الرحیم
عکس دیده نشده از شهید ابراهیم هادی
خیلی وقت بود که از داش ابرام مطلب ننوشته بودم و عکس نذاشته بودم در فانوس جزیره ، خیلی دلم تنگ شده بود خودم ، آخرین بار همین ماه رمضان بود که افطار منزل شهید هادی بودیم اما خاطره جدیدی دستگیرمان نشد.
راستش با این که کتاب سلام بر ابراهیم رو دارم اصلا کتاب رو نخوندم ، شاید چند صفحه ، همه خاطراتی رو هم که از ایشون بلدم یا مستقیم از خانواده یا از همرزمهای شهید شنیدم.
دفعه قبل از این دیدار که منزل شهید بودیم خواهر شهید یه خاطرهای رو از شهید نقل کردند که کمی شیرین هست و به دلیل این ایام مطرح میشه که لبخند زده شود
بسم الله الرحمن الرحیم
به حاج یدالله، یک خانه در کرج برای سکونت اهدا کرده بودند. حاج یدالله- از آن جا که در همه امور زندگی، برای بچهها یار و یاور بود- همراه با یکی از دوستان، برای خواستگاری دختر خانمی، به خانه پدر آن دختر میروند. پس از صحبتهای اولیه، خانواده دختر میپرسند که آیا آن برادر، خانه دارد یا نه؟ آن برادر هم به خاطر صداقت میگوید: «نه، ندارم!»
بســم ربـــــ الشهـــدا
اوایل بهمن مـــاه بــود...