یک قاب، زیبائی...

همیشه دلم می خواست راجع به این تصویر بنویسم....

یه جذابیت عجیبی داره...

 

مشترک مورد نظر، کجائی؟!

از اول قرن! داشت اذیت می کرد...ولی افتان و خیزان باهاش کنار میومدم...

وقتی دید هر چی ناله می کنه، کسی نازشو نمی کشه یهو به کما رفت(لبخند)

جنگ با گرگ!

تقریبا یک سال پیش فیلمشو دیدم...برای همین خیلی جزئیات یادم نیست...

چند باری اومدم راجع بهش بنویسم اما نشد...

تا اینکه بالاخره فرصتش پیش اومد...

سینمای خانگی!

کارگردانی می خونه...

بهش گفتم یه چند تا فیلم معرفی کن ببینم...

دیدم یه لیست بلند بالا فرستاد...

چند تا انیمیشن هم توش بود...از جمله "شهر اشباح"...

بدو تا دیر نشده!

سلام علیکم

 

لطفا همه به ردیف بایستید!

شمارش جوجه ها شروع شده(لبخند)

الله اعلم...

کتاب "کوچولوی اضافی" یه داستان واقعی و البته جالب...

وقتی این کتاب را می خوندم یادم اومد که برای خاله گرامی ما هم، چنین اتفاقی افتاده بود و البته خدا را شکر به خیر گذشت...امان از این دکترهای صرفاً آمپول زن!(لبخند)

کتاب خوبیه...پیشنهاد می کنم بخونید...

نصف روزه تموه...

خصوصا برای کسانی که اهل خاطره نویسی هستند، خواندنش خالی از لطف نیست...

از اینجا می تونید دانلود کنید