از اول قرن! داشت اذیت می کرد...ولی افتان و خیزان باهاش کنار میومدم...

وقتی دید هر چی ناله می کنه، کسی نازشو نمی کشه یهو به کما رفت(لبخند)

دیگه دیدم حالش خیلی بده، سپردمش دست اهل فن...حالا هم که رفتیم رو موج چهارم و همه جا تعطیل...خلاصه که زندگی بی موبایلی ای رو می گذرونم(لبخند)

عجب از این "انسان، موجودی ناشناخته" که سریع فراموش می کنه و بعد شرایط جدید، براش عادت میشه....

الان نمی دونم چرا وقت اضافه میارم(لبخند)

کلی از کارهای عقب افتاده، به سرانجام رسیدند....بعضی از کارها هم متوقف شدند(مثل عکس گرفتن از زیبائی های شهر که به محض رو به راه شدن اوضاع، انجام میشه ان شاء الله)

 

نکته جالب اما اینجاست که در این چند روزی که از قرن می گذره(لبخند) احد الناسی نبوده که کار واجب نداشته باشه و زنگ نزده باشه(لبخند)

از رفقای نزدیک بگیر تا رفقای بیست ساله...

تنظیمات به چه سمت و سوئی رفته، الله اعلم....فقط همین قدر بگم که شبیه انسان های دومیه شدم که با تلفن خونه، سر و کار دارند چون انسان های اولیه با دود به هم خبر می رسوندند(لبخند)، و نتیجه اینکه هر کس زنگ می زنه اول کلی فحش میده که چرا ده بار زنگ زدم به گوشیت و رد تماس می دی؟!!

رد تماس؟! شیب؟! بام؟!!!

سیمکارتم که پیش خودمه....قاعدتاً باید خاموش باشم....اما نیستم!

به خودم زنگ زدم(لبخند)

جای شکرش باقی بود که خودم، تماس خودم رو رد نکردم...فقط مشغول مکالمه بودم! ...با کی؟! الله اعلم...(لبخند)

 

تفکر نوشت:

به چی مشغولی که نه در فکر دیگرانی، و نه از خودت خبر داری؟!

 

"یَا رَبِّ

....لَا تَشْغَلْنِی بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِکَ"

 


پی نوشت1:

برای سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و شهادت همه مون صلوات

 

 

پی نوشت 2:

ثواب این نوشته با افتخار تقدیم شد به شهید عباس یزدان پناه