چند باری شاهد عمل های خیرخواهانه و دستگیرانه مهندس بود... مورد آخری رو که مشاهده کرد این بود:

 مهندس با یکی تلفنی صحبت میکرد و میگفت:

میفرستمش دفتر خودت... مدت شش ماهی خودم آموزشش دادم... حدود هشتاد درصد راه افتاده... فقط باید یه هفته تا ده روز پیش خودت کار کنه تا ضعفهای باقی مونده اش برطرف بشه... بهش سخت بگیر تا خوب راه بیفته... هزینه این مدت هم هر چی باشه خودم بهت میدم... در مورد هزینه با خودش حرفی نزن... اوضاعش خیلی خرابه....

مهندس مکثی کرد... دوباره ادامه داد:

آره فوق لیسانسه... اما بیکاره و وضعیت مالی اش خیلی خرابه... متاهله... یه دختر دو سه ساله هم داره...

دوباره گفت: خودت که از وضعم خبر داری... فعلا هشتم گرو نه ام هست... اون طلبی که از دوستت دارم هر وقت بهم داد من هم هزینه این چند روز آموزشت رو بهت میدم...

بعد مکثی دوباره با تعجب گفت: یه تومن!!!!!؟؟؟... نه بابا... چه خبره خوشتیپ... یه تومن بهت نمیدم ولی راضیت میکنم...

گوشی رو که قطع کرد این دوستش تاب نیاورد و گفت: مهندس به یه چیزی حساس شدم... خیلی دنبال دردسر میگردی... برای کمک به دیگران... چرا؟

مهندس که انگار کسی دست روی زخم دلش گذاشته باشه آهی کشید و گفت:

نیاز دارم... بیش از این که اونها نیاز به کمک من داشته باشن... من نیاز دارم به اونها کمک کنم...





اون دوست گفت: خود من هم قبلا ها خیلی این طوری بودم اما خانواده ام منعم کردن... آخه جامعه الان ، مردم الان خیلی قدر ناشناس شدن... اهل فریب شدن...

مهندس گفت: خوشتیپ! باید نگاهمون عوض بشه... ممکنه حق با تو باشه و مردمی که بهشون کمک میکنیم قدر نشناس باشن... اما مهم اینه که ما قدر نشناس نباشیم و از فرصت و توانی که خدا بهمون داد برای کمک به دیگران نهایت استفاده رو بکنیم... خدا به هر کسی این توفیق رو نمیده...

دوستش گفت : جالبه...

مهندس لبخندی زد و گفت: باید سالیانی جهد علمی بکنیم و تشنگی درک لطیف تر رو داشته باشیم... به حقیقت خواهان قرب به حق متعال بشیم...و ببینیم به صرف جهد علمی هیچ دری باز نمیشه... اونوقت وقتی ببینیم خدا گذر محتاجی رو به ما انداخت تا ما گرهی از کارش باز کنیم سر از پا نمی شناسیم... مشکل اینجاست که فکر میکنیم با کمکی که ما به خلق الله میکنیم داریم به اون خلق لطف میکنیم... اما این تفکر سخت اشتباهه... مطمئن باش اگر ما کمک نکنیم خدا کمکش رو از طریق شخص دیگه ای به اون نفر میرسونه... باید بفهمیم وقتی شرایطی مهیا میشه که ما میتونیم گرهی از کار کسی باز کنیم در واقع ما به اون شخص کمک شونده لطفی نمیکنیم... بلکه خدا بر سر ما منت گذاشت و به ما لطف کرد که ما رو واسطه باز کردن گره اون بنده خدا قرار داد...

گفت: خیلی شعاری نشد؟

مهندس مکثی کرد و گفت: همون که گفتم:.... باید تشنه قرب به حق بشیم و سالیانی جهد صرفا علمی بکنیم و گشایشی نبینیم و به یقین دریابیم برای این قرب چقدر نیاز به عمل صالح داریم  تا بفهمیم اون نیازمند به کمک ما نیاز داره یا ما نیاز داریم به اون محتاج کمک کنیم؟... گویا خدا قرب خودش رو مشروط به دستگیری و خیرخواهی خدا محورانه از خلقش قرار داد... 

خدا نسبت به خلقش غیرت داره خوشتیپ...  

مشکل اینجاست که درد فراق نداریم... خوشیم... چون خوشیم حق داریم این حرفها رو شعار بدونیم...


این مهندس از دوستانِ جانِ من هست... فقط از این بابت گفتم که بدونید این مهندس،"صالح" نیست...


خداحافظی نوشت:

با استدعای حلالیت و عفو و بخشش بابت همه این مدتی که با مطالبم وقت مبارکتون رو گرفتم از محضرتون خداحافظی میکنم... همکاری من با این وبلاگ پر برکت در قالب مطلب نوشتن به اتمام رسیده و این مطلب آخر من در این وب بوده است... بنا نبود امروز بنویسم اما گفتم شاید بدون خداحافظی رفتن مودبانه نباشه... 

محتاج دعای خیر همه دوستان هستم...

خداحافظ ...