یکی از ویژگی های خوب بخشی از دوران صفوی این بود که حکمای اسلامی به دربار شاه رفت و آمد میکردند و قدرتی حکومتی پیدا کرده بودند... از جمله حکمایی که به دربار شاه عباس رفت و آمد داشتن شیخ بهایی و میرداماد و میرفندرسکی بودن...


میرفندرسکی عالمی بود که دنبال نفوس مستعد کمال میگشت و گاهی اگر شخصی را میدید که اهل کارهای ناشایست و خلاف شرع است اما قابل هدایت است سعی میکرد به شیوه ای او را به مسیر حق بکشاند و برای این کار ابایی نداشت با او باب دوستی باز کند...


برای همین گاهی در محافلی حضور پیدا میکرد که اشخاص اون محفل چندان انسانهای سالمی نبودن به لحاظ اخلاقی و رفتاری...

این خبر به شاه عباس رسیده بود... روزی شاه عباس با طعنه و گلایه به میرفندرسکی گفت:

به ما خبر دادند برخی از علمای ما در محافل اراذل و اوباش شرکت میکنند!!!!!...



میرفندرسکی با رندی خودش پاسخ داد:

خبر کذب است قربان... بنده خودم شخصا گاهی در محافل اوباش حضور پیدا میکنم اما تا کنون هیچ عالمی در آن محافل ندیدم... نگران نباشید.


و این یعنی مومن هم باید زیرک باشد هم شجاع باشد هم صادق باشد...

چند بیت به صورت گزینشی از یکی از سروده های ایشون رو میارم که اگر فقط همین یک شعر را در تمام عمر خود سروده بود نشانه محکمی است بر حکیم بودن ایشان...


چرخ با این اختران ، نغز و خوش و زیباستی 
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی 
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت 
بررود بالا همان بااصل خود یکتاستی 
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری 
گر ابونصراستی و گر بوعلی سیناستی

.

.

.

.

صورت عقلی که بی پایان و جاویدان بود 
با همه و بی همه مجموعه و یکتاستی 
هفت ره بر فوق ما از آسمان فرموده حق 
هفت در از سوی دنیا جانب عقباستی 
می توانی از رهی آسان شدن بر آسمان 
راست باش و راست رو کانجا نباشد کاستی 
ره نیابد بر دری از آسمان دنیاپرست 
در نه بگشایند بروی گر چه درها واستی 

.

.

.

.

هر چه بیرون است از ذاتت نیاید سودمند 
خویش را کن ساز اگر امروز و گر فرداستی 
نیست حد و نشانی کردگار پاک را 
نی برون از ما و نه بی ما و نه با ماستی 
گفتن نیکو به نیکوئی نه چون کردن بود 
نام حلوا بر زبان بردن نه چون حلواستی