شروع کرد به غر غر کردن که من اینو نمی خوام!! از اون ظرفه می خوام!!
سرم را برگردوندم ببینم چی شده که دیدم اون سر سفره، نشسته و به هیس گفتن ها و "فرقی نداره که" گفتن های مادرش توجه نمی کنه و دیگه داشت بغضش می ترکید!!!
شروع کرد به غر غر کردن که من اینو نمی خوام!! از اون ظرفه می خوام!!
سرم را برگردوندم ببینم چی شده که دیدم اون سر سفره، نشسته و به هیس گفتن ها و "فرقی نداره که" گفتن های مادرش توجه نمی کنه و دیگه داشت بغضش می ترکید!!!
بسم ربــ الشهـــدا...}
مدتی بود وقتی محمـــــد از نماز جماعت برمیگشتـــ خانـــه....
قبول دارم که بعضی وقتها خرج اضافه رو دستت میذاره ،
قبول دارم که بعضی وقتها بعضی از آدمای کوته فکر و حرص درآر واسه اینکه خودشون رو مثلا متجدد و مثلا شیک و مثلا های دیگر معرفی کنن یک پتک گرفتن دستشون و مدام اجناس شما رو داغون میکنن و چهارتا (برند) اسم خارجی بلغور میکنن که فلان شرکت اینقدر خوبه و بمان شرکت اونقدر...
چند شب پیش، سوار اتوبوسی بودم که به علت ازدحام جمعیت، اصلا نمیشد نفس کشید...
اتوبوس در یکی از ایستگاه ها که توقف کرد یه عده پیاده و یه عده هم سوار شدند..
همین که کمی از مسیر را رفت و افتاد تو اتوبان، شنیدم که یه خانمی گفت آقا نگه دار، اشتباه سوار شدم!!
راننده توجه نکرد و گفت که اجازه ی این کار را نداره...
صدا مجددا اومد که "عجب آدمی هستی!!فلان فلان شده!!! "