وبلاگی گروهی

دمت گرم غریبه!

می گفت هر از گاهی یه گوسفند می گرفتم و قربونی می کردم و بعدش یه آبگوشت مشتی و کلهم اجمعین رو می بردم یه جائی برای نیازمندان..

هر بار یه جا می بردم، بعد تا اینکه یه موسسه معلولین ذهنی پیدا کردم و دیگه می بردم برای این بنده خداها...

تو این فعالیت ها هم یه خانم مسن هم کمکم می کرد...اوون بنده خدا هم از اینا بود که چادر که سر می کنند فقط دماغشون پیداست(لبخند)....

ادامه مطلب...
۰۱ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
رزمنده

در ادامه خواهیم دید؟!...

معمولا وقتی کتابی رو می خونم، حتما از ب بسم الله شروع می کنم، یعنی هر آنچه که اول کتاب، افراد مختلف راجع بهش توضیح داده اند هم می خونم...

انگار یه چکیده ای از مطالب کتابه و تو، هوشمندانه، خواندن آن را شروع می کنی....

کتاب "از چیزی نمی ترسیدم" هم مثل سایر کتاب ها، اینطوری شروع شد...

ادامه مطلب...
۲۴ دی ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
رزمنده

میدان را دور بزن..

داشتم رد میشدم که این صحنه رو دیدم..

البته که عکس کجا و پخش زنده کجا...

به تصویر خوب نگاه کن...

ادامه مطلب...
۱۷ دی ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
رزمنده

سردار

این روزها همه از تو می نویسند

ادامه مطلب...
۱۳ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۷ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عباس زاده

برای پدر...

بغض دارند...

آن قدر که هر آنچه مربوط به او باشد را نابود می کنند...البته به خیال باطل خودشان...

از همان اول می دانستند که تنها نامش، برای به لرزه درآمدن کاخ استبدادی آنها کافی است...

ماجراها از سقیفه شروع شد...

آنقدر بغض داشتند که حتی به پاره تن رسول خدا نیز رحم نکردند...

فراموششان شد که هر که فاطمه را آزار دهد، با خدا طرف است...

فراموششان شد که رسول خدا در مباهله فرمود: علی، جانِ اوست...

...

ادامه مطلب...
۱۰ دی ۰۰ ، ۱۳:۰۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
رزمنده
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۰ ق.ظ عباس زاده
یلدا مبارک

یلدا مبارک

شب های یلدا

یک دقیقه بیشتر به تو فکر می کنم ...

.

امسال توفیق تهیه بسته مخصوص یلدا را نداریم ...

۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۰:۳۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عباس زاده