داشتم رد میشدم که این صحنه رو دیدم..

البته که عکس کجا و پخش زنده کجا...

به تصویر خوب نگاه کن...

در نگاه اول، تابلو میدان به چشم می آید و بعد نورِ افتاده بر کوه، جلوه گر است...و کوهی که متمایل شده در مسیر تصویر پدر مقاومت...

پدری که خود را سرباز می دانست و می فرمود:

"ما مدیون ملتیم"

 

شمشادهای میدان را می بینی...بالا و پائین و البته تیره...

مسیر آسفالته هم ترک برداشته است...

تیرهای چراغ برق نیز با همه عظمتشان، فقط عمود ایستاده اند...بدون هیچ نوری...

سروی سترگ نیز گوشه تصویر، سرسبزی اش را به رخ می کشد...

ابرها در رفت و آمدند...تیره و روشن...آسمان پشت آن ها اما آبی است...

 

تفکر نوشت:

سرباز، در جلو ایستاده، شهید می شود اما ملتی پشت او چون کوه ایستاده اند...عَلمش را بر افراشته نگاه داشته اند...عَلمی که راه و رسم او را فریاد می زند...

به میدان می رسی...دور بزن...تاریخ پر فراز و نشیب را مرور کن...اگر از سمت کوه می آئی، یادت بیاید که چه بودیم...که چه کردیم...که مکتبمان چیست...که چگونه چون سرو، آزاده ایم...که برای این آزادگی، چه کسانی را همچو اوئی، از دست دادیم...و صد حیف از این از دست دادن ها....از این مرد میدان دادن ها....

و اگر از نقطه مقابلی، فراموش نکن، سرباز تکرار می شود...این دور، پایان نمی یابد مگر کوه نابود شود...که امری است محال...

فضا، مه آلود است اما دقت که کنی، به وضوح، راه را از بیراهه تمیز می دهی...

تاریکتر هم شود، چراغ های راهنما، مسیر را روشن می کند....اگر پیدایشان کنی...

 

خلاصه کنم..."ما ملت امام حسینیم"...حواسمان باشد، میدان تاریخ را نیمه رها نکنیم که جهل ما، مقابل ملت ایستادن است...


پی نوشت1:

برای سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و شهادت همه مون صلوات

 

پی نوشت2:

ثواب این نوشته با افتخار تقدیم شد به شهید رضا نظری