حقیقتا خودم هم نمی تونم جواب این سوال رو بصورت دقیق بدم اما یکی دو تا داستان واقعی میگم بعد نکته ای رو مطرح میکنم:
سال 65 وضعیت جنگ در ایران بسیار بحرانی شده بود بسیاری از فرماندهان جنگ دیگر نمی دانستند چه تدبیری باید به کار ببرند عده ای از مسئولین جنگ رفتند نزد آیت الله کشمیری و گفتند آقا شما اهل کرمات و مقامات هستید آیا نمی توانید صدام را سر جایش بنشانید؟ اوضاع در جبهه ها بسیار بحرانیست... آیت الله کشمیری اخمی کردند و با تشر فرمودند :" آآآآآقا!!! مملکت صاحب دارد( منظور امام زمان بود) خودش دارد می بیند..."
آنها هم مایوس برگشتند. حال اینکه از دست آقای کشمیری بر می آمد تصرفی بکند چه اینکه از دست امام خمینی هم بر میآمد چه اینکه از دست بعضی از رزمنده ها هم بر می آمد... اما بی اذن دست تصرف نبردند در جنگ... هرگز...
داستانی دیگه رو از تذکرةاولاولیای عطار میگم: