وبلاگی گروهی

۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان (عج)» ثبت شده است

از من نخواه یوسف شوم وقتی زلیخا میشوی...

"از من نخواه یوسف شوم وقتی زلیخا میشوی"!

کار دل من بندگی است، وقتی تو آقا میشوی

صدها، هزاران سال هاست، کو چشم بر راه توییم،

حالا تو آیا عاقبت همسایه ی ما میشوی؟!

ادامه مطلب...
۱۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چشم به راه

نیــمه گمشــده منــ.....×

 دلی دارم بسی تنــگ ، تنگ پســر فاطمهـــ

تنگــ آخرین منجی عالــم بشریـــتــ...

آن پیرترین جوان تـــاریخ

آقا جان دوستانــتــ و یارانتــ

همان یاران خاصتـــ تــک به تـــک به پیش تــو می آیند

همان ابرهیم هادی ها،حاج همت ها،چمران ها،آوینی ها

همان هایی که در زیر بمباران دشمن در خط مقدم

نماز شبشان ترکــ نمیشد

و ....

ادامه مطلب...
۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پاسدار سنگر

گزارش دیدار باخانواده شهیدعلی خلیلی

غرورم را به غیرت می فروشم

وجودم را به همت می فروشم

به بازاری که مهدی می خرد دل

دلـــم را زیر قیمت میفروشم ...

سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) صلوات


در ادامه صوت و تصاویر دیدار با خانواده شهید علی خلیلی را برای بزرگوارانی که نتونستند تشریف بیاورند گذاشتیم تا مجازی در این دیدار حضور داشته باشند .

ادامه مطلب...
۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۴۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

پدری که در آرزوی خدمت به پسر بود...

یادمه در کودکی، تلویزیون، یه آقائی را نشون می داد که تازه مسلمان شده بود و می گفت که شیعه ی جعفری است و راجع به اینکه برتر از این شریعت، شریعتی را پیدا نکرده صحبت می کرد..

یادمه به مادرم گفتم: ما هم شیعه ایم؟

مادرم گفت: بله شیعه ی دوازده امامی هستیم..

و من با ناراحتی گفتم: چرا شیعه ی جعفری نیستیم؟!! این آقا الان گفت شیعه ی جعفری بهترینه...

و مادرم خندید...

ادامه مطلب...
۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

ویرانه

ویــــرانه نه آن است که جمشید بنا کرد

ویـــرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت

***

ویرانه دل ما است که هر جمعه به یادت

صـــــــد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

اللهم عجل لولیک الفرج

آیت الله بهجت (رحمت الله علیه) :

ادامه مطلب...
۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

اگه بدونی کی نشونیت را داد....

سرش را میاورد بالا، می زدند..
گفت حالا که نمی تونم کاری کنم یه کم می خوابم ...
خواب بود که دید امام زمان اومد و اشاره کرد به دستی که کنارش افتاده بود...
نگاه کرد دید یه دست کنار سنگرش روی زمینه..
از خواب پرید..
دید بله، یه دست قطع شده کنارش افتاده...
چشم که چرخوند دید رفیقش"عباس شاطری" گوشه ای بیهوش رو زمینه و دستش قطع شده...همون دستی بود که آقا، نشون داده بود...
گریه اش گرفت...دست عباس را برد کنارش گذاشت..گفت اگه بدونی کی نشونیت را داد...

نقل به مضمونی بود از خاطرات "شهید سعید مرادی" از کتاب "نه آبی نه خاکی"



+دارم فکر می کنم این روزها چقدر آقا به ما میگه غزه را دریابید و ما....
۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۶ ۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رزمنده