"از من نخواه یوسف شوم وقتی زلیخا میشوی"!

کار دل من بندگی است، وقتی تو آقا میشوی

صدها، هزاران سال هاست، کو چشم بر راه توییم،

حالا تو آیا عاقبت همسایه ی ما میشوی؟!

این بنده ی تنهاترین، این عبد پر از معصیت

دستش به دامان شماست؛ شافی تو آیا می شوی؟!

من تشنه ی یک جرعه می از باده ی ناب توام...

ای وارث تیغ و علم، آیا تو سقا میشوی؟!

آقا من! مولای من! ای منتقم! ای تک سوار!

مست تولّی میشوم وقتی تو مولا میشوی!...

دلبرترین دلدار تو،زیباترین آقا تویی....

"از من نخواه یوسف شوم وقتی زلیخا میشوی"....

 

+ کاسه ی صبر که هیچ، صبر کاسه هم لبریز شد!

آقا بیا...