چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم ، دستانم را بیرون بگذارید تا راحت طلبان و دنیا پرستان ببینند که ما چیزی با خود به آن دنیا نمی بریم ، مشتانم را گره کنید تا ملحدان و منافقان بدانند که جسم بی جانم نیز نخواهد گذاشت حتی لحظه ای آرامش به خود ببینند.
طلبه شهید سعید حشمی
شهادت 62/8/16 - پنجوین - عملیات والفجر4
رسیده شهیدی دوباره
پس از بی نشانی و دوری
سوی مادری که همه عمر
نشسته به پای صبوری
پس از سالیانی که بوده
پی یک خبر از شهیدش
فقط استخوان و پلاکی
رسیده ز سرو رشیدش
سلام خدا، به این مادران، به چشمان بی سوی نمناک
سلام خدا، به آن عاشقان،شهیدان گمنام این خاک
ای عاشقان بی نشان ، زائرتان حضرت زهراست
فکه که میروی ، ناخودآگاه دوست داری بمانی و بمانی ...
دوست داری همانجا خادم شوی و تا وقتی که میشود و اجازه می دهند همانجا بمانی ...
اصلا پایی برای بازگشت نداری که برگردی ، وقتی روی شن ها پا میگذاری ..
وقتی که بخواهی با سرعت هم روی شن ها راه بروی و بدوی هم نمیتوانی ، نامحسوس به تو میگویند که آهسته و آرام قدم بردار ...
به ورودی یادمان که میرسی نا خوآگاه می بینی که کفش نداری ...
انگار این جمله ای که نوشته اند را دلت زودتر از خودت فهمیده است " فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوى "
و میروی و میروی ..