وبلاگی گروهی

۹ مطلب با نشانه «کتابدونی» ثبت شده است

مرغ خونه همسایه!

سلام علیکم
ایام بر شما مبارک

طاعاتتون قبول

عرض کنم که خیلی تعریف این کتاب شنیده بودم ولی فرصت نشده بود بخونمش...یکی از بچه ها کتابش رو داشت و آورد...
در یه بعداز ظهر نشستم خوندمش....منظورم اینه که خیلی زمان نمی بره....

 

ادامه مطلب...
۲۷ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
رزمنده
دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۰ ب.ظ گل نرگس
کم کم دارم برمیگردم...!

کم کم دارم برمیگردم...!

برشی از کتاب 

حسادت پایه ای ترین هیجان انسان است، و تاحدی همه ی انسان ها حسادت می ورزند. اما همانطور که متوجه شده اید، همه ی افراد به یک اندازه حسادت ندارند، و این ویژگی بر زندگی همه حاکم نیست. به بزرگ سالان اطراف خود نظری بیندازد و ببینید آیا می‌توانید تشخیص دهید که حسادت در زندگی برخی از کسانی که می شناسید و از شادی کمتری برخوردارند نقش ایفا میکند.
ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۰ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
گل نرگس
چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۰ ق.ظ رزمنده
الله اعلم...

الله اعلم...

کتاب "کوچولوی اضافی" یه داستان واقعی و البته جالب...

وقتی این کتاب را می خوندم یادم اومد که برای خاله گرامی ما هم، چنین اتفاقی افتاده بود و البته خدا را شکر به خیر گذشت...امان از این دکترهای صرفاً آمپول زن!(لبخند)

کتاب خوبیه...پیشنهاد می کنم بخونید...
نصف روزه تموه...

خصوصا برای کسانی که اهل خاطره نویسی هستند، خواندنش خالی از لطف نیست...

از اینجا می تونید دانلود کنید
۰۹ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۰ ۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
رزمنده
سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۷ ب.ظ ......... ........
من پناهنده نیستم...

من پناهنده نیستم...

 "بسم ربِّ الضعفا "

نمی دانم پدر خواست فرار کند که او را کشتند، یا شکنجه اش دادند و بعد او را کشتند، یا او را به الریاضیه بردند و داخل کامیون هایی بوده که مردم را به جای نامعلوم و بی بازگشتی می برده. غیر از پدر، دو پزشک دیگر هم بودند که هیچ اثری از آنها پیدا نشد. دکتر سامی الخطیب دکتر محمد عثمان. عده ای دیده اند که در استخر شهر الریاضیه 4 جسد با روپوش سفید را غسل داده اند اما نمی دانیم پدر هم بین آنها...

(صفحه 259)

_____________________________

پ.ن : یادی کنیم از مردم مقاوم فلسطین( وتمام شهدای فلسطینی)که با توکل به خدا هنوز که هنوزه دارند مقاومت میکنند و عقب نکشیدند...

به یاد شهدا صلوات

پ.ن 2 :

خطاب به برادر : چرا این کتابا رو گرفتی؟ همش رمان!!

برادر : حضرت آقا(مدظله العالی) گفتند که نوجوان ها اینا رو بخونند

...

بعد از اتمام کتاب توسط بنده : میشه کتابتو بدی به من؟

برادر : نخیر، ...مگه من کتاباتو ازت گرفتم وقتی خوندم؟!!

خواهر: این یه چیز دیگه است...واقعا قشنگ بود

برادر : نه نمیدم

خواهر : پولشو بهت میدم

برادر : نمیدم، برو یکی دیگه برای خودت بخر...بعدشم واسه چی میخوای بخری؟مگه نخوندی؟

راست میگه دیگه...چی بگم!

۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۳:۵۷ ۷ نظر
......... ........
سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۹ ق.ظ رزمنده
ایستگاه سلامت..

ایستگاه سلامت..

کتاب "وقتی مهتاب گم شد"

خاطرات "شهید علی خوش لفظ"

نوشته "حمید حسام"


ادامه مطلب...
۱۸ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
رزمنده
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ رزمنده
سند 11:32 در فانوس جزیره!

سند 11:32 در فانوس جزیره!

سلام علیکم...


کتاب "ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر"..نوشته "لوییس سَکِر"...ترجمه "پروین علی پور"

ادامه مطلب...
۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۳ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
رزمنده