حتما اکثر شما شنیدید این روایت رو که در بحار مجلسی نقل شده: "به کمونم از امام باقر(ع) باشه"


اگر ابوذر میدانست آنچه را که در قلب سلمان است می گفت: خدا قاتل سلمان را رحمت کند...


البته در افضلیت سلمان پارسی نسبت به ابوذر غفاری تردیدی نیست... اما ابوذر هم کم انسانی نبود... تمام زندگی اش و دغدغه اش دین خدا و خاندان عصمت و طهارت بود... بر کسی پوشیده نیست که در دفاع از مولایش علی (ع) چه رنج ها که تحمل نکرد... و روایت از معصومین کم نداریم که در شان و منزلت والای ابوذر بیان شده...


تحلیل شما چیه؟... چرا ابوذر به این عظمت و به این ایمان راسخ اگر باطن سلمان را مشاهده کنه میگه خدا قاتلش رو رحمت کنه...

در برخی نقلها دیدم گفته شده : اگر ابوذر میدانست آنچه که در قلب سلمان میگذرد به خدای سلمان کافر میشد...


شاید بعضی ها بخوان بگن روایت معتبر نیست... اما به نظر من اگه روایت معتبر هم نباشه که هست... چیزی از صحت این جمله کم نمیکنه..چون حقیقتی رو بیان کرده... جمله ای حکیمانه هست... به نظر شما چرا اینجور هست؟...




ابوذر، فقط ابوذر غفاری هزار و اندی سال پیش نبود... همه ماها ابوذری هستیم در مرتبه خودمون... و سلمان هایی هستن بالاتر از خودمون... اگر از حقیقت عقاید سلمان های دوران مطلع بشیم تاب نمی یاریم و کارمون به انکار و رد و چه بسا توهین و تکفیر میکشه نسبت به اون بزرگواران... چه اینکه کشیده و به وفور این انکارها و توهین ها رو در جامعه امروز مشاهده میکنیم...


به نقل از یک روحانی بزرگوار که خودش این صحنه رو از نزدیک مشاهده کرده بود عرض میکنم خدمت شما:

میگفت در مسجد فلان، در شهر خودمان کلاسی داشتیم در محضر یکی از شاگردان خِصّیص علامه طباطبایی...

رفتیم در مسجد منتطر استاد شدیم... روحانی ای حدود پنجاه ساله در مسجد نشسته بود و خیلی اشک و آه داشت و گریه میگرد... ازش پرسیدیم این چه حالی هست که شما دارید؟... مشکلی اگر هست بفرمایید شاید کمکی از دست ما بر بیاد...


اون روحانی حدود پنجاه ساله گفت: آتش ندامتی در جانم هست که خاموش نمی شود... در جوانی و اوایل طلبگی برخی از اساتید ما به ما میگفتن عقاید علامه طباطبایی از عقاید منحرف صوفیه و فلاسفه هست و آقای طباطبایی شایسته لعن هستن...

ما هم برای رضای خدا هر روز در مسیر علامه طباطبایی قرار میگرفتیم و وقتی از کنار ما رد میشدن... لعنشان میکردیم... این کار هر روز من بود... تا اینکه در اواخر عمر علامه طباطبایی فهمیدم حق با علامه بوده و اساتید ما دچار کج فهمی هستن... پی به اشتباه خود بردم و رفتم در همان مسیری که هر روز لعنش میکردم ایستادم و از ایشون عذر خواهی کردم و حلالیت خواستم... علامه نه زمانی که من به ایشان لعن میکردم سر بلند میکردن و نگاهم میکردن... نه زمانی که حلالیت خواستم به چهره ام نگاه کردن... تا مبادا من از اینکه ایشون من رو میشناسن شرمنده بشم... اما حالا هر وقت به یاد اون جسارتهای خودم می افتم از شدت ندامت میسوزم...


و از این موارد هم در دوران معاصر و حتی امروز و هم در دوران گذشته کم نداشتیم...

راستی آیا ما این تاب و طاقت و وسعت و پذیرش و قابلیت و انعطاف رو داریم که اهل الله باطن و عقایدشون رو به صورت شفاف برای ما ظهور بدن؟ کار ما به مقابله و چه بسا مقاتله با اونها نمیکشه؟

مطمئن هستیم؟!!!


حتما همه شنیدید که در روایات در باب ظهور  بسیار داریم که وقتی امام زمان حقیقت دین رو ظهور میدن خیلی از عالمانی که در نگاه مردم بسیار والا هستن با امام زمان مخالفت میکنن...


راستی "امام زمان ظهور می فرمایند" یعنی چه؟

یکی از معانی حقه این ظهور همون "ظهور باطن و اسرار دین و قرآن" هست


حضرت بقیة الله، سِرّ الله هستن... برای همین فرمودن در زمان غیبت اگر خواستید نام مبارک ایشان را چه با لفظ و چه در کتابت بگویید به صورت مقطع و منفصل بگویید: م ح م د... الان نام مبارک حضرت محمد نیست بلکه م ح م د هستن...این نحوه بیان کردن اسم، در واقع حکایت از سِرّ بودن اون حقیقت و صاحب اسم داره. جزئیات و تفصیلش رو باید از کسانی که با علم الحروف آشنا هستن پرسید " علم الحروف علم صرف و نحو نیست بلکه یکی از شاخه های علوم غریبه هست"


ظهور حضرت م ح م د بن عسگری یعنی ظهور اسرار دین...

آیا ما تاب داریم؟...

ضیغ وجودی ما موجب مقابله و مقاتله با امام نخواهد شد؟

راستی ما امام حقیقی و سِرِ الله نظام هستی رو طلب داریم یا امام متصور در ذهن خودمون رو؟!!!


ان شا الله که قدرت حمل اسرار دین رو داریم... بد بین نیستیم...

اما کمی هم به فکر فرو بریم...

هر کسی با خودش روبرو بشه... من چه کردم که قابل اسرار باشم؟!!!... چرا فکر میکنم این استحقاق رو دارم؟!!!

راستی طلب من از امام زمان چیه؟... سطح طلب من چقدر هست؟...  


روی صحبتم با کسانی هست که دغدغه معنا و درد معنا دارن...

ما باید برای سعه پیدا کردن خودمون خیلی کوشا باشیم... جز از طریق علم و عمل قربة الی الله ممکن نیست...


پ ن 1 : یکی از دعاهای همیشکی من هست : خدایا بر همه طالبان حقیقت و ولایت و من حقیر سعه وجودی عطا بفرما...


پ ن 2 : یکی از دعاهایی که برای همه تون میکنم همینه... اگر نفعی از نوشته های من به شما رسید یا اگر من رو برادر دینی خودتون می دونید... هر جا که به یادم بودید و خواستید دعایی در حقم بکنید این دعا رو فراموش نکنید...


پ ن 3 : مثل سابق نظرات ممکنه با تاخیر تایید بشن