میگفت من برای امر به معروف نرفتم،من اسم کارم رو نهی از منکر نمیذارم،من برای غیرت رفتم،می گفت من حاضرم هزار بار رگ گردنم رو بزنن اما نذارم رگ ایمان و غیرت بخشکه
شهید علی خلیلی
شهیدی که اولین سالگردش مصادف شد با شهادت حضرت مادر و حالا،امروز،دومین سالگرد روزیه که از جمع ما رفت....

خودش میگفت من میدونستم کسی حمایت نمیکنه،من به عشق لبخند حضرت آقا رفتم جلو...
تک پسر بود،عصای دست مادرش بود،بچه ی بزرگ بود،زندگیشو داشت،خانواده داشت،اما اون لحظه
فقط به ناموس شیعه فکر کرد....

ماها کجای کاریم؟؟
خودمون رو ترجیح میدیم یا...؟