آقا مهدی میگفت:

با بنده خدایی روی مسائل اعتقادی بحث میکردم ، گیر داده بود به اینکه ریش ملاک دینداری نیست

میگفتم خب آره ملاک دینداری نیست 

همین که میرفتم بحث رو از ریش ببرم به سمت ریشه ، باز هم گیر میداد به موضوع ریش، که خب اگه معیار نیست چرا خودت ریش میذاری؟

چرا همه دوستات ریش دارن؟ چرا از ریشدارها تبعیت میکنی؟.... اصلا سوزنش توی ریش گیر کرده بود... یه غروری هم داشت که اگر میخواستم جلوی موضعی که در مسئله ریش گرفته بایستم، بحت منقطع میشد...

اون نیاز داشت از مبانی بشنوه ولی اصرار بی موردش رو سوالات ریش دار نمیذاشت به بحث بپردازیم

ناگهان فکری به ذهنم رسید:

گفتم: نه اتفاقا من بزرگواری رو می شناسم که اصلا ریش نمیذاره... صورتش عین صورت خانم هاست... اما تقوا و علم و معرفتش بسیار بالاست

خود من که حدود چهل سالم هست خیلی وقتها که توی مسائل معرفتی سوالات سنگین دارم اگر به ایشون دسترسی داشته باشم از ایشون می پرسم و همیشه راهنمایی هاش برام سود بخش بوده... اصلا اونقدر به علمش ایمان دارم که کلامش برام حجت هست

برای منی که این همه سال توی این امور مطالعه داشتم... اصلا به نظر من از اولیا الله هست

گفت : واقعا؟!!!!!!!! یعنی تو آدمی که اصلا ریش نمیذاره رو اینقدر قبول داری در حدی که حرفش برات حجت هست؟

------------------------------------------------


گفتم: آره... تازه فرصت ندارم الان ، والا از راهکارها و کمکهای معرفتی که به من کرد هم برات میگفتم

گفت: واقعا عجیبه

گفتم: خب پس این بحث ریش رو جمعش کنیم... اما اصل موضوع ...

بعد ما از آقا مهدی پرسیدیم: واقعا کسی هست که سه تیغه میکنه صورتش رو و شما توی مسائل معرفتی از ایشون کمک میگیری و حرفش براتون حجته؟ کی هست اون شخص بزرگوار؟ (چون آقا مهدی خودش به لحاظ معرفتی و اخلاق و تقوا واقعا سالهاست اهل مجاهده هست و چنته اش خالی نیست)


گفت: حاج خانم فلانی منظورم بود (خانمی مُسِن و حوزوی که از اقوامشون هست و زن عالمه ای هست) 

:))))))))))))))))))))))))))))) (خنده ممتد و حلال)

 دروغ هم نگفتم دیگه... آخه گیر داده بود به ریش... نمیشد همین اول بهش گفت تو اول ریش رو بپذیر بعد حقایق اسلام رو بهت بگم...


مومن باید زیرک باشه :)))))))))))