31 شهریور...آخرین روز تعطیلات...
این روزها، بیشترین دغدغه ای که داشتی چی بوده؟...غیر از اینه که سال تحصیلی جدید شروع میشه و با خودت میگی دیگه امسال هر طوری هست، از همین اول ترم، شروع می کنم به درس خوندن و جزوه نویسی عالی و اینها...
اما خودت هم خوب می دونی که یه کم که از ترم گذشت باز همون آشه و همون کاسه...باز اکثر درس ها تلمبار میشه برای شب امتحان...
خنده ت می گیره...پیش خودت میگی نه دیگه امسال مثل سال های قبل نیست...
تو بازار که میری میگی خب یه کفش خوب باید بخرم که تو سرما مقاوم باشه و با دو قطره بارون، آب توش جمع نشه و دردسر نکشم...
لباس چی بپوشم؟...لوازم التحریر خوب کجا داره برم بخرم؟..
خلاصه اگه اهل کلاس و درس باشی یا کسی را داشته باشی که اینگونه باشه، ناخودآگاه درگیری..
حالا تصور کن بیای خونه و اخبار اعلام کنه که بله..دشمن وارد مرزها شده و حملاتی صورت گرفته...
پیش خودت میگی خب چند روزی بیشتر نیست!!..ان شاء الله که به خیر می گذره..اما هر چه پیش میری می بینی نه بابا...انگار خبرهائیه..
چی کار می کنی؟....تا حالا به این فکر کرده ای؟...
خداوکیلی دل شیر می خواد که بتونی تصمیم بگیری، بمونی یا بری...
در احوالات یه شهیدی بود که چند واحد دیگه که می خونده، سفیر می شده...فقط چند واحد...اما میره جنگ...
البته خیلی ها هم بودند که هم می جنگیدند و هم درس می خوندند...سر کلاس نمی رفتند چون امکاناتش جور نبوده، اما موقع امتحان خودشون را می رسوندند و نمره ی عالی هم می گرفتند...به این میگن دانشجو... نه اونی که به استاد میگه ببخشید استاد، برای این درس، دفتر 100 برگ برداریم یا 60 برگ؟!!
می خوام بگم الان هم در جنگیم...یه جنگ تمام عیار...
جنگی که دشمن، مرز را که هیچ، تا قلب خانه ها نفوذ کرده...
نگو درس دارم ..از درس و زندگی می مونم...
درسِت به جای خود...جنگیدنت هم به جای خود...
از هیچ کدوم نباید بزنی...رفع تکلیفی هم نباید عمل کنی...
فراموش نکن که اگه علم نداشته باشی، در مقابل تکنولوژی دشمن، مغلوب میشی و اگه هنر جنگیدن، بلد نباشی، هم خودت و هم علمت را حتی اگه خواسته ات این نباشه، باید به اسارت دشمن دربیاری...
کوتاه کنم عرضم را...
از این به بعد 31 شهریور، فقط سالروز آغاز جنگ تحمیلی 59 نیست..بلکه یادآور همه ی تلاش ها و مبارزاتی است که در عرصه های مختلف صورت گرفت تا ما هم ادامه ش دهیم...
به قول شاعر:
"به روی دفترم نوشته بود یک شهید
برای خاطر خدا، ادامه ام دهید..."