در هفته گذشته بحث کردیم که برای اینکه انسان در مسیر جهاد با نفس به کج راهه ها نره و به جای رسیدن به خدا هم کاسه شیطان نشه نیاز داره تا یک ولی خدایی جهادش رو مدیریت کنه. اول باید عرض کنم ما نمیگیم همه اشخاص حتما باید حضورا به خدمت اولیا الله برسند چه بسیار انسانهایی که حتی یکبار هم خدمت یک ولی خدا نرسیدند و به نتیجه هم رسیدند. در مورد این هم عرض خواهم کرد.

از آیت الله بهجت پرسیدند ما که استاد نداریم چه کار کنیم؟ فرمودند: به یقینیاتتون عمل کنید.

وقتی انسان به آنچه یقین دارد عامل میشود در واقع خدا بر خود واجب میداند بر یقین او بیافزاید و وقتی بر یقین شخص افزوده شد در واقع خدا بر شخص واجب کرده تا بدان عامل باشد. اینطور انسان سعه وجودی پیدا میکنه وقتی انسان سعه وجودی پیدا کرد طلبش برای معرفت افزایش پیدا میکنه و با عدل خدا سازگار نیست جایی که طلب حقیقی هست اعطای الهی نباشه.

در واقع آیت الله بهجت یک اصل و یک راهکار عملی تجویز فرمودند که اگر استاد کامل میخواهید بکوشید طلبتان حقیقی باشد چون جایی که طلب حقیقی نباشد اعطای حق معنا ندارد. در واقع ایشون به صورت غیر مستقیم فرمودند اگر بین حق و باطل سرگردان میشوید و تشخیصتان جواب نمی دهد چون به یقینیاتتان عمل نمی کنید. کسی که به یقینیاتش عمل نمی کند چگونه میخواهد به دستورات یک ولی خدا عمل کند؟

حالا وقتی شخص عامل شد به یقینیات که شریعت هم جزء همین یقینیات هست حالی مشابه حضرت موسی پیدا میکند( نگویید او پیغمبر بود، او کجا و ما کجا!!! اتفاقا اونها حجج الهیه هستن و الگوی ما) داستان حضرت موسی و خضر رو حتما همه خواندند.

حضرت موسی یک پیغمبر صاحب شریعت هست (صاحب شریعت بودنش با این داستان بسیار مرتبطه که خود دوستان تحقیق کنن) به شاگردش ( حضرت یوشع) میگوید من دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرین (محل یافتن خضر) برسم یا همه عمر در طلبش خواهم ماند. این یک پیام قرآنی هست یعنی اگر شما به حقیقت و اخلاص متشرع باشید چنان تشنه استاد میشوید که در یافتنش دست از طلب بر نخواهید داشت. یا به او میرسید یا همه عمر در طلبش خواهید ماند که در هر دو حالت شما به کمال میرسید (آیا به بی ارتباط به مسئله انتظار شیعه هست؟)

ببینید قرآن دو حالت رو ممکن دونست یا به استاد کامل میرسیم یا نمیرسیم

که اگر به فرمایش آیت الله بهجت عامل باشیم در ما طلب ایجاد میشود عمل حقیقی به یقینیات ، طلب را در انسان حقیقی میکند این طلب هم طلب کردن واسطه فیض هست. یعنی انسان با عمل به یقینیات به این مرحله از فهم میرسد که بدون واسطه فیض طی این طریق ممکن نیست. دوستان دقت کنن. دانایی خالی کافی نیست باید انسان تا این حد ارتقا پیدا کنه و درد بکشه از اینکه استاد راه نداره... یعنی باید مضطر بشه... نمیدونم مطلب رو رسوندم یا نه.

میخوام کمی مستقیم تر بگم: اگر شخصی مثلا یکی مثل آیت الله بهجت که از اولیای خدا بود رو پیدا کنه و فرض هم بتونه افتخار شاگردی اون بزرگوار رو پیدا کنه اما اون طلب حقیقی که انسان رو مضطر میکنه رو نداشته باشه باز هم حقیقتا استاد رو نیافت هر چند در ظاهر پیش یک ولی خداست. پس اصل اینه که انسان طلبش حقیقی باشه و درک کنه بدون واسطه فیض ممکن نیست و از فقدان واسطه مضطر بشه... نه مثل امثال من که هر وقت گرفتاری پیش اومد یاد خدا و اولیاش بیافتیم. و داشتن طلب حقیقی هم شوخی نیست راهش همونیست که فرمودند به یقینیاتتون عمل کنید. اون هم با اخلاص. و بدونیم بیش از اون که ما دنبال ولی خدا باشیم اولیا دنبال ما هستند...

اگر میبینید کسانی میرن شاگردی اساتیدی را میکنن که بعدا کشف میشه که طرف کلاهبردار بوده به خاطر اینه که نفهمیدن چطور باید به استاد برسن طلبشون حقیقی نبوده استاد هم حقیقی نبود.

پس عمل حقیقی و با اخلاص یقینیات انسان رو به این فهم میرسونه که بدون واسطه فیض ادامه این راه ممکن نیست و این فهم انسان رو مضطر میکنه و اضطرار یعنی اجابت... حال چه این شخص در حضور استاد باشه یا نباشه دائم هم مضطر هست و هم اجابت شده. پس در یافتن استاد هیچ عجله نکنید شاید اصلا بنا نیست شما حضوری خدمت استاد برسید

. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن.. که خواجه خود صفت بنده پروری داند.

حرف اول و آخر رو اون بزرگ مرد شاگرد اهل بیت فرمودند: به یقینییاتمان عمل کنیم