بنام خدا

خانمه اومد سر میز ما و گفت : شما سبزی هستید؟

متوجه منظورش نشدم و سکوت کردم چون چند نفر دیگه نشسته بودند

نشست سر صحبتش باز شد

من سال 88 پاتوقم میدان 7 تیر بود و از فعالین بودم

جوانهای مردم رو بغل میکردم و میبردم تو کوچه ها اونهایی که حالشون بد شده بود رو

یکی از اینهایی که سر میز بود به من اشاره کرد و گفت همین‌ها بودند میزدنتون و خندید

منم خندیدم و چیزی نگفتم

جالب بود با یک افتخاری از خاطراتش میگفت که خدامیدونه

منم که تمام وقت سکوت کرده بودم (لبخند) چون باور دارم اصلا جماعت اینطوری هدایت پذیر نیستند(لبخند) که بخوام براش وقت بزارم و صحبت کنم

اندراحوالات شنبه:

شنبه از محل کار که می‌آمدم سمت منزل از میدان انقلاب رد شدم و تا فردوسی پیاده اومدم

خداوکیلی من نوعی هم با گرونی مشکل دارم و به ما هم فشار اقتصادی میاد

ولی قیافه افراد دیروز که کف خیابان‌های تهران بودند برای اعتراض(مثلا) اصلا به افرادی که مشکل اقتصادی داشته باشند نمیخورد

حالا حرفهایی که در این حد فاصل به گوشم خورد که خود پستی جداگانه میطلبد