در انقلاب ما امام (ره) به هیچکس رهبر نگفت...

به هیچ پروفسور و آیت الله و واعظ و نویسنده‌ای،

به هیچ احدی رهبر نگفت...


فقط به یک نفر رهبر گفت و آن حسین فهمیده بود...

فرمود: رهبر من این پسر سیزده ساله است. یعنی مقام رهبری را به هنر داد...

به مدرک و محفوظات نداد...

من فوق لیسانس هستم یا حجت الاسلام هستم، نه! چه کرده‌ای؟



یکوقت یک کسی بود کاشان هیچی سواد نداشت. هیچی هیچی هیچی! این گفت: بنی صدر آدم نااهلی است. من گفتم: این نه سوادی دارد. یک آدم گمنام، کارگر بسیار ساده، گفتند: ببخشید شما از کجا این را می‌گویی؟ گفت: امام وقتی حکم ریاست جمهوری را به او داد، یک دستی گرفت. این باید دو دستی بگیرد و امام را ببوسد. همینطور نامه را گرفت انگار پوست پیاز است. از اینکه یک دستی گرفت معلوم شد بی‌ادب است. مغرور است. یعنی گاهی وقت‌ها خواص بنی صدر را متفکر قرن می‌دانستند، عوام گفت: نخیر! متفکر قرن که هیچی، یک ادب معمولی هم ندارد. فهم کار به سواد ندارد.

 یکی از دانه درشت‌های مملکت می‌گفت: من نشسته بودم. یک بی‌سواد کنار من نشسته بود. این شعر را خواندم. گفتم: الهی جسم و جانم خسته گشته، در رحمت به روی بسته گشته! می‌گفت: این بی‌سواد کنار من نشسته بود. گفت: آقا، جسم و جانت خسته گشته؟ دو ساعت بخواب. در رحمت خدا هم هیچوقت بسته نگشته است. می‌گفت: من خجالت کشیدم که من مهره درشت مملکت و این هم آدم ساده اینطور است...

 گاهی وقت‌ها در همین انتخابات یکوقت می‌بینی امت جایی می روند که ذهن خواص به آن نمی‌رسید. بعد هم وقتی می‌گویی، یک دلیلی می‌آورند که می‌بینی عجب دلیل روشنی است. «العلم نورٌ» گاهی آدم بخاطر چهار کلمه و مقاله و جلسه سیاسی فکر می‌کند همه چیز را می‌فهمد. اینطور نیست این علم‌های ما مثل لامپ درون حیاط است. گاهی یک لامپ درون حیاط که روشن می‌کنیم دیگر اصلاً ستاره‌ها را نمی‌بینیم. اگر لامپ‌ها را خاموش کنیم راحت ستاره‌ها را می‌بینیم...
 دو حدیث ضد هم داریم یکی «العلم نورٌ» یکی «العلم حجابٌ». «العلم نورٌ» یعنی علم نور است و آدم می‌بیند. آدم باسواد خیلی از چیزها را می‌فهمد. یک حدیث هم داریم «العلم حجابٌ» یعنی علم باعث می‌شود که نفهمیم. «العلم نورٌ» یعنی وسیله فهمیدن است. «العلم حجابٌ»  علم پرده را پس می‌کشد یا پرده را جلوی چشمت می‌اندازد. هردو درست است.
 مثال من مثال لامپ درون حیاط است. لامپ درون حیاط نور است، اما ضمن اینکه نور است، خود لامپ روشن کننده حجاب هم هست. یعنی آدم ستاره را نمی‌بیند.



خیلی وقت‌ها آدم بخاطر کینه‌ها، بغض‌ها، وعده‌ها، وعیدها، خیال‌ها، براساس خیالات و تحلیل‌ها یک چیزهایی می‌گوید، فکر می‌کند اینها درست است. مثل کسی که الآن دانشگاه ما و آموزشگاه ما دارد سرشان به سنگ می‌خورد. هم در دانشگاه، و هم در آموزش و پرورش، با چند وزیر صحبت کردم. دیدم دیپلم تحویل می‌دهند ولی مهارت ندارد. هنری ندارد و فقط یک چیزهایی حفظ کرده و مدرک گرفته است. او هم لیسانس گرفته و باز هنر ندارد. حالا می‌گویند: پس چه کنیم؟

حالا در انتخابات رئیس جمهورهایی که می‌خواهند صحبت کنند، همه می‌گویند: ما حل می‌کنیم. پنج کلمه گفتند، پنج کلمه بخاطر اینکه این خاک باغچه را باید عوض کرد. یعنی خاک آموزش و پرورش و دانشگاه باید عوض شود. خاک حوزه هم باید عوض شود. هرچه محفوظات واجب است حفظ کنیم. اما کوه هیمالیا چند متر است به ما چه؟ حفظ کنیم چه تأثیری دارد؟ هر جوانی در دیپلم یک هنری در آموزش و پرورش یاد بگیرد. هرچه دوست دارد. هرچه امکاناتش هست. هر دیپلمی یک هنر و هر دانشجویی یک هنر دیگر دارد. اگر استخدام شد الحمدلله! اگر استخدام نشد، مهارت داشته باشد یک نان دربیاورد. وقتی نان درآورد همسر می‌گیرد، خانه دارد می‌شود. معتاد هم نمی‌شود. وقتی مهارت نیست، پس پول نیست. کار نیست. همسر نیست. خانه نیست. بچه نیست. همه نیست‌ها همه به هم می‌خورد. نهایتاً آرامش نیست و ضد انقلاب هم می‌شود. توقعشان از دولت بالا می‌رود که دولت باید برای یک چیزی درست کند.
 هرکس رئیس جمهور شود نمی‌تواند مشکل را حل کند چون تقریباً با کم و زیادش سالی یک میلیون لیسانس بیرون می‌دهیم. ما یک میلیون میز نداریم. باید یک نهضتی شود خاک باغچه را عوض کرد. اینها به خاطر این است که ما از غرب فتوکپی گرفتیم و سلیقه‌های خودمان را داخل کردیم.
علم را غلط معنی کردیم. علم این است. نخیر! علم این نیست. ما باید علمی داشته باشیم که یا به صنعت کشیده شود و یا به درآمد و مهارت و رفع مشکل.

من این را بارها گفتم. آقایان دانشجو، اساتید، معلمین، طلبه‌های عزیز و همکاران من، هرچه روی منبر می‌گوییم و پای منبر می‌شنوید و در خطبه‌های نماز جمعه می‌شنوید، باید چهار شرط داشته باشد و الا در قیامت گیر هستید. 1- یا باید واجب باشد. 2- یا مستحب باشد. 3- مشکل جامعه را حل کند. 4- یا مشکل ما را حل کند.

****************************************************************
سیم خاردار 77 : ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم.

جالبه ، مطلب زیر رو حتما بخونید :

یک جوانی به من رسید گفت: امام زمان(ع) زن و بچه هم دارد؟ گفتم: واجب است بدانم؟ از واجبات است؟ گفت: نه. 2- مستحب است بدانیم. مستحب هم نیست. الآن شما مشکل شخصی با خانم امام زمان داری؟ گفت: نه. گفتم: مشکل جامعه ما زن و بچه امام زمان است؟ نه. این سؤالی که کردی نه واجب بود و نه مستحب بود و نه مشکل جامعه بود و نه مشکل فرد بود. برای چه سؤال می‌کنیم. این پایان نامه‌ای که برای فوق لیسانس نوشتی چه مشکلی را حل می‌کند؟ این پایان نامه‌ها باید یک مشکلی را حل کند. یک دردی را دوا کند. این است که ما واقعاً نیاز به امام داریم. علم کافی نیست. الآن اروپا و آمریکا و پیشرفت‌ها و تکنولوژی دنیا را اصلاح کرد. هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار جنایتش بیشتر است. چرا؟ بخاطر اینکه علم از عمل دور شده است. علم از ادب دور شده است. علم از اخلاق و معنویت دور شده است. اینها باید با هم باشد تا ثمره بدهد. کله بچه چهار کیلو است و بدنش نیم کیلو است، این مردنی است. تناسب بین سر و بدن نیست. ما باید یک بازنگری کنیم...

 
یکوقتی طرح تحول می‌نوشتند. ما هم یک جلسه‌اش را رفتیم. دیدیم اوه دور تا دور میز همه تحصیل کرده‌ها در سطح عالی و اعلا هستند. دکترای جامعه شناس و روان شناس بودند. گفتم: طرحتان را بنویسید. از علم باید استفاده کرد. من خودم پژوهشگر هستم. پژوهش و تحقیق بکنید. اما مرد تحول هم می‌خواهد. طرح تحول، سوزن و نخ نمی‌دوزد. خیاط هم می‌خواهد. ممکن است شما یک انبار سوزن تهیه کنید و یک انبار نخ، اما خیاط نباشد. به فکر مرد تحول هم باشید. بعد یک مثلی زدم گفتم: اگر شما از خواب بیدار شوید و ببینید باران روی کفش شما خورده و کفشتان خیس شده است. اگر کفش خیس را بپوشید پای شما درد می‌گیرد. با دمپایی هم زشت است. زنگ می‌زنید دانشگاه که امروز درس به دلیلی تعطیل است. یک نفر هست با دمپایی برود و بگوید: بچه‌ها و دانشجوهای عزیز من باران روی کفشم بود. اگر پایم می‌کردم پای من درد می‌گرفت. درس شما را هم تعطیل می‌کردم عمر شما هدر می‌رفت. عمر شما حیف است و پای من هم حیف است. گفتم: امروز با دمپایی درس بدهم. اینقدر جگر داشته باشیم! گفتم: کدامیک از شما اینطور هستید؟ به هم نگاه کردند. مرد تحول نیاز داریم!

***********************************************************

پی نوشت 1 : مطالب بالا به نقل از حاج آقا قرائتی است .

پی نوشت 2 : ان شاء الله در انتخابات پیش رو با انتخاب اصلح آنچه خیر و صلاح مملکت و اسلام است رقم بخورد...

خوب انتخاب کنیم و سپس کار را به خدا بسپاریم ...

 

 

 

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ...

خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! رعد/11

 

 

 

77. ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم.

منبع : http://azf06.blog.ir/