وبلاگی گروهی

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

سخن کمتر ...

یکی دو روزه کنار زبانم آفت زده و برای همین کمتر میتونم صحبت کنم و بخورم ...

به خودم گفتم خوبه ها هر از گاهی اینگونه حداقل کمتر صحبت کنیم و حواسمون به صحبت هایی که میکنیم باشه تا کمی عادت بشه کمتر صحبت کردن و چیزهایی که لزومی نداره رو نگیم ...

چندی پیش شنیدم آقای بهجت وقتی نجف بودند در چند سال ، در کل صحبت های غیر درسی ایشون جمعش کمتر از سه چهار ساعت می شد ...

امروز هم در وبلاگ ذره این حدیث رو دیدم که به حال این روزها میخورد ، برای دوستان هم پیامک کردم ..

از جسمتان بکاهید و بر جانتان بیفزایید...

نهج البلاغه





وسط این کارها و امتحانات سفری پیش اومده که باید فردا تا آخر هفته برم اهواز ...

آخ آخ یاد اون خیابان فلافل فروشی هاش افتادم ... عجب جای عجیبیه عکس هاش در ادامه مطلب هست برای سفر قبل ..

ادامه مطلب...
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۴:۱۳ ۳۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عباس زاده

از ذهن ها و از تاریخ پاک نمی شود ...

به مناسبت در پیش رو بودن روز تاریخ ساز 9دی و قبل از آن نماز جمعه ای که امام خامنه ای مدظله العالی حضور پیدا کردند ...

صوت استاد پناهیان درخصوص مسائل آخر الزمان و ارتباط آن با ایام فتنه


دریافت صوت
حجم: 2.55 مگابایت

http://f1group.ir/images2/jane%20iran.jpg
فتنه نوشت :
ما هیچگاه حوادث ، اقدامات و فعالیت های فتنه سال هشتاد و هشت را فراموش نخواهیم کرد نه از ذهن ها و نه در تاریخ ، از آن بالاتر خون دل هایی که امام خامنه ای عزیز تحمل کردند را هم ، و همیشه تاریخ این حادثه ای که به وجود آوردند را محکوم میکنیم ، خودشان هم می دانستند تقلبی در کار نیست .

ولی چه خاطراتی داریم از آن دوران .. خاطرات هر کداممان یک کتاب می شود .



دل نوشت :

دو سه روزی بود که از اینترنت دور بودم ، البته به نوعی خودم دوری گزیدم ؛ عجیب ذهنم مشغول شده بود و البته شده . توی ذهنم کلی علامت سئوال و یه چیزی شبیه اینا نقش بسته درخصوص فعالیت در دنیای مجازی ، نمیدونم اصلا فایده ای داره یا نداره یا فقط مشغول کردنه با این دید باید نگاه کرد که فعالیت های غیر مجاز (دنیای واقعی) رو تحت تاثیر قرار میده و نه البته اصلش رو بلکه پیگیری ها و هماهنگی ها رو کمتر کرده و اگه این نباشه فعالیت بیشتر و بهتری در دنیای حقیقی یعنی مسجد و غیره میشه انجام بشه نمیدونم بین یه دوراهی گیر کردم ... باید با چند نفر اهلش صحبت کنم تا ادامه کارم معلوم بشه .. البته این هم مد نظرم هست که چند نفر از دست من و حرفام ناراحت شدن و دلگیرن ازم این رو هم بهم گفتن و هم حس میکنم .. با این شرایط ...

از اون طرف هم کم میاره آدم که توی دنیای حقیق کم پیدا میشن که دل بسوزونن و کار فرهنگی انجام بدن ، کار خوب نه کار روزمره و عادی و این هم از طرف دیگه آزارم میده ...

البته یه وبلاگ برای خودم زدم که تبلیغ خاصی نمیشه روش و مطالبش کـــه هــــر روز مطالب و توصیــــه هایی از علما و عرفا در آن قرار می گیره و تذکر اول برای خودمه - عنوان این وبلاگ هـــــــــم فانوس طریق است که در منوی بالا قرار گرفته است .

۰۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۰ ۱۴۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عباس زاده

با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم!

یا حسین(علیه السلام) ادرکنی


رفتند کربلا  و مرا جا گذاشتند

روی دلم دوباره همه پا گذاشتند

 

تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است

گیرم مرا زقافله تنها گذاشتند

 

این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ

خوبان چه شد بحال خودم واگذاشتند

 

دنبال آفتابِ سرِ نیزه گم شدم

حالا دل مرا به تماشا گذاشتند

 

با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین

سهم مرا به عهدۀ مولا گذاشتند

 

حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم

یک کربلا برای من اینجا گذاشتند

 

آری مرا که خادم هیئت نوشته اند

دربست وقف زینب کبری گذاشتند

 

بر دیده اَبر مقتل مولا چکیده است

بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند

 

بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند

بر جان وصال آل عبا را گذاشتند

 

آنانکه می روند سوی هیئت حسین

انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند

 

این ساده نیست ، دل حرم الله می شود

این را به دل در عالم بالا گذاشتند

 

هرکس که اهل چلّه نشینیِ کربلاست

یک اربعین در عالم معنا گذاشتند

 

می خواستم شهید ره کربلا شوم

این وعده را دوباره به فردا گذاشتند

محمود ژولیده






اربعین نوشت :
امسال خیلی از رفقا خدا حافظی کردند ، حضوری ، تلفنی ، پیامکی ، حقیقی ، مجازی و ... ؛ بالاخره یه عدالتی هست دیگه ، به دلها نگاه میکنن ما که نه خوب بندگی کردیم و نه خوب مجلس امام حسین علیه السلام رو گرم کردیم .. به قول اوستامون ما امسال گریه کن دهه ای بودیم و بعد از دهه دیگه هیچ ... توی دهه ام به قول ایشون مثل آبکش بودیم توی مجلس تا وقتی بودیم توی مجلس استفاده میکردیم و بعدش که میومدیم بیرون مثل قبل ، خالی ، خالی  ..
هرسال که میگذره می گیم سال دیگه یه جور دیگه .. ولی باز آخرش که میشه ..

آقا! قسم به جان شما خوب میشوم !

قدری تحملم بنما خوب میشـــــــــــوم!


با این همه بدی! به ظهور شما قسم!

 با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم!


دفعه قبل خیلی توی این باغ ها نبودم ... بچه بودم .. کاش یک کربلای دیگر .. هرجور خودت میدونی ... هرجور خودت دوست داری من چیزی نمیگم .. خودت کرم کن آقا ...
۰۱ دی ۹۲ ، ۰۹:۲۳ ۱۴۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عباس زاده

چشم هــــــا پشت ویتــــرین ...

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
سلام علیکم


اول نوشت : از پست قبل پیش قدمی کردم و سلام رو اول پست گذاشتم که در جواب کامنت ها دیگه سلام نگم .. دوستان یه وقت ناراحت نشوند 

دوم نوشت : چند وقتی است که دکتر جهت مطالعه و کامپیوتر عینک تجویز کرده و چند روزی است که تهیه شده و استفاده میشه دنبال عکسی بودم که راجع بهش بنویسم که به عکس ذیل برخورد کردم و خوشم اومد ...

23438165559386904916.jpg

سوم نوشت : چشمانم را پشت ویترینی گذاشتم نه برای کسی ، عینک را گذاشتم تا بهتر دنیای اطراف را ببینم ، تا بهتر درس بگیرم از اطراف و بهتر موعظه های تو را ببینم این مهربان هستی ، ای خدای من .. دوست ندارم حالا که چشمانم را به تعبییر خودم پشت ویترین گذاشته ام کسی جز خودت مشتاقشان شود ، دوست دارم خودت تنها مشتری چشمانم باشی و فقط تو را ببیند تا بهتر درکت کند ... به تعبیری این عینک خوش بینی است و امیدوارم بدی کسی را نبینم و فقط خوبی های اطرافیان را ببینم و خوبی ها را در ذهنم جای دهد و نقشش را بکند .. 





تفکر نوشت :

دوری از چه ؟؟

داشتم می رفتم پسرکی گونی کثیف و بزرگی روی دوش داشت و اصلا حواسش به اطراف خود نبود و به من نزدیک میشد ...

نزدیک بود که با من برخورد کند این گونی روی دوش اش ...

خودم را کنار کشیدم ...

کمی تامل و تفکر کردم :

به خودم گفتم وقتی گناه به تو نزدیک می شود چه می کنی؟ با او برخورد میکنی؟ تو خود را در معرض برخورد قرار میدهی؟ که روحت کثیف شود یا جای خالی میدهی و استغفار ...

ای وای بر من که چه بسیار برخورد ها و چه کم جای خالی دادن ها ...





سیاست نوشت :

به مناسبت روز دانشجو آقای ظریف وزیر محترم خارجه بیاناتی را ایراد کردند که بخشی از سخن ایشان از وی بعید بوده است با این زیرکی که از ایشان شنیده ایم ، آن هم برای بزرگ کردن آمریکا و ضعیف نشان دادن کشور خود ، و نیازی نیست در بخشی که شما بزرگوار تخصص ندارید یا اطلاع ندارید مطلبی را عنوان نمایید .. کسی از شما توقعی ندارد ... شما که با دیدن یک تیتر کمر درد میگیرید ما با شنیدن حرف شما کمرمان شکست ..

۱۵۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عباس زاده

شــــهیــــد هـــاشـــم کـــلــهـــر

همیشه خدا رو شکر میکنم که در چنین خانواده ای و چنین طایفه ای به دنیا اومدم که پنجاه و دو شهید تقدیم این انقلاب کرده است و البته جانبازان ، و آزاده ها که جای خود که الان در بین ما هستن و گوشه و کناری زندگی میکنن ، مثل شهید محمدحسن کلهر که یکی دو ماه پیش به خیل شهدا پیوست ، ولی هر وقت میخوام راجع به شهدای طایفه بنویسم یه حسی جلوم رو میگیره نمیدونم چرا ، شاید حس ، حس شرمندگی باشه که هنوز نتونستم کاری براشون بکنم ، شاید حس ، حسی باشه که اونجوری که میخوان نبودم و از احساس شرمندگی نمیتونم بنویسم ولی چند روز پیش یه خاطره از هاشم کلهر خوندم که برام عجیب بود این روحیه ایثارش ، تصمیم گرفتم بنویسم که دینش رو ادا کرده باشم .. و آن خاطره این است :




عباس صداقت از همرزمان شهید نقل می کنند :

چند ماه پیش از عملیات ، در اردوگاه حین آموزش پیم یک نارنجک گیر کرد و بچه ها برای جا زدن پیم آن را دست هاشم دادند . هاشم خیلی تلاش کرد تا با احتیاط پیم را سر جایش قرار دهد اما ناگهان نارنجک از دست او رها شد .. لحظات سختی بود و هاشم چند ثانیه بیشتر وقت نداشت تا پیم را جا بزند . دور تا دور هاشم هم پر از نیرو و چادر بود ، او از خود گذشتگی کرد و نارنجک را در بین دو دست و پای خود محکم قرار داده و روی نارنجک خوابید ، سپس با فریاد نیروها را به عقب راند . لحظه ای بعد با انفجار نارنجک دست راست هاشم از مچ قطع شد و از دست چپ او نیز بیش از دو انگشت باقی نماند . شکم و روده هایش نیز به شدت آسیب دید .. او را سریع به بیمارستان رساندند و چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت ... بعد از یکی دو ماه مجددا به جبهه برگشت ، آنقدر روحیه اش خوب بود که به محض ورود و با دیدن من ، آن دو انگشت را که صورت حرف وی انگلیسی بود به علامت پیروزی بالا گرفت .. هم خنده ام گرفته بود و هم شرمنده آن همه ایثار و از خود گذشتگی او شده بودم .

سرانجام در روز ششم اسفند سال 62 هاشم با سمت معاونت گردان مقداد طی عملیات خیبر در منطقه جفیر بر اثر اصابت موشک هواپیمای دشمن با بدنی تکه تکه شده به شهادت رسید .

سردار شهید هاشم کلهر، معاون فرماندهی گردان مقداد لشکر 27 محمد رسول الله (ص)

سردار شهید هاشم کلهر(نفر سوم از چپ)، معاون فرماندهی گردان مقداد لشکر 27 محمد رسول الله (ص)


روز دانشجو را بر تمامی دانشجویان گرامی تبریک عرض مینمایم ...


۸۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عباس زاده

فقــــــط دعـــا کــــار این روزهـاست ...

همیشه آماده ، آماده بوده و هست برای رفتن ، به این حالش غبطه میخورم همیشه ، یه جورایی الگو بوده و هست برای من خیلی از کارهاش ، مدیون ایشون هستم همه چیزهایی که توی زندگی دارم ... درسته که یه جوری رقم خورده که خیلی صمیمی نباشیم باهم ولی همیشه یکی از آرزوهام این بود که خیلی رابطه صمیمی داشته باشم باهاش ولی نشد ... ولی وجودش توی زندگیم همیشه مثل یه تکیه گاه بوده و هست برام .. یه دلگرمی خاصی بهم میده ... خیلی مظلوم و با اخلاقه و سعه صدر خاصی داره ، خیلی صبور ..

چند روز پیش که رفته بود دکتر و آزمایش های مختلف .. دکتر بهش گفته مریضی شما روی کبدت اثر گذاشته .. از اون روز چهره اش مظلوم تر از قبل شده .. خیلی افتاده تر از قبل شده .. افتاده و مظلوم که بود .. حالت این روزهایش خیلی نگرانم میکند .. دلم میسوزد ، هم برای او هم برای خودم .. این روز ها خیلی بشتر از قبل به فکر آماده شدن برای رفتن است .. حالت هایش عوض شده .. آزارم میدهد .. سخت نگرانم میکند .. برخورد هایش هم .. به خاطر مریضی اش چند تا از روزه هایش را نتوانسته بود بگیرد .. این روزها سخت فکر آنهاست .. دیشب پرسیدم گفت دو تای دیگر مانده .. بیشتر حالم را گرفت ... نه نماز قضایی دارد و نه روزه ای دیگر .. برخورد هایش برخورد خدا حافظی است ، طلب دیدن هایش ، طلب خداحافظی است ...

نمیدانم چه کنم .. فقط دعا کار این روزهاست ، کار دیگری از دستم بر نمی آید .. مرگ حق است و دست خداست .. راضی ام به رضای او .. فقط طلب صبر میکنم از مهربان هستی ..

از همه دوستان نیز التماس دعا دارم ..

دلی برای نوشتن مطالبم نیست .. کلی فکر کرده بودم برای نوشتن ولی این روزها بیش از هر روزی پریشانم هر که میبیندم میپرسد چه شده .. دیشب یکی یه چیزی بهم گفت .. او هم خیلی مرا به هم ریخت .. فکر نکنم در اینخصوص بوده .. خوش بینم ...

۵۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عباس زاده