سلام دوست بزرگوار

ان شا الله اگه توفیقی باشه بعد ماه رمضان مطلب بعدیم رو مینویسم

توی این ماه اگه قابل باشم به یادت هستم شما هم برادر کوچکت رو فراموش نکن

حتما بهتون سر میزنم

هر کجا یاد خدا بود تو را یادم هست

هر کجا ذکر خدا بود مرا یادآور

گاهی احوالم طوری میشه که انگار قفل بر ذهن و بیانم هست...

امشب هم همینطورم... خیلی تلاش کردم مطالبی که در ذهن دارم به بیان بیارم اما هر چه بیشتر تلاش کردم کمتر موفق شدم...

دوست هم ندارم از سر رفع تکلیف مطلب بنویسم...

اما امروز جمله ای شنیدم که برام خیلی خوب بود مینویسمش هر چقدر هم که تونستم در موردش توضیح میدم دیگه پناه بر خدا ببینیم چی پیش میاد

صاحبان اَسرار ، سَر میدهند اما سِر نمیدهند



و این نه به این معناست که اونها خدای ناکرده اهل امساک یا بخل هستن... بلکه سِر هرگز از سِر بودن خارج نمیشه... ذاتا اینطور هست که ظاهر نمیشه... سِر برای ابد سِر میماند حتی اگر کسی بخواد اون رو برملا کنه باز هم موفق نمیشه چون کسی درکش نخواهد کرد...

و اینکه میگن آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند نه به این معناست که اون میخواد بیان کنه اما بر دهانش مهر زدند... نه اگر بگه هم کسی به ماهیت سِرّی اون مطلب پی نخواهد برد...

سِر به این خاطر ظاهر ناشدنی هست که باطن همین ظواهر هست... مثلا در قرآن داریم حضرت موسی به سمت درختی رفت تا نوری برای اهلش تهیه کنه ناگهان از درخت صدا آمد که " انی انا الله" {همانا من خدا هستم} خب حالا حضرت موسی بره به مردم بگه این درخت به من گفت " انی انا الله" مردم هم بیان شب و روز بهش دخیل ببندن و اونجا بیتوته کنن آیا اسراری که حضرت موسی با شنیدن " انی انا الله" بهش رسید این مردمی که گرفتار ظاهر هستن هم بهش میرسن؟... پس با بیان سِر ، دیگه نمیشه اسم سِر روی اون بیان گذاشت... و کاربرد سِر هم نداره... و کسی هم با شنیدن جملات سِرّی نمیتونه مدعی بشه که از اسرار آگاهی پیدا کرد

الان تمام قرآنی که دست من و شماست سِرّه... اگر ما همه قرآن رو با معناش بخونیم آیا میتونیم مدعی بشیم که از اسرار آگاهی پیدا کردیم؟... هرگز... ما با خوندن معنای قرآن تازه در راه درک ظواهر قرآن گام برمیداریم...

اینه که علامه حسن زاده در الهی نامه شون می فرمایند:

الهی راز دل نهفتن دشوار است و گفتن، دشوارتر....

اینا رو گفتم که چی بگم؟...

هانری کوربن (فیلسوف فرانسوی) وقتی اومد پیش علامه طباطبایی، به علامه عرضه داشت من به سِرِّ شیعه معتقدم... علامه به مترجم گفت از ایشون بپرسید مرادشون از سِرِّ شیعه چی هست؟

هانری کوربن عرض کرد : حضرت بقیة الله امام زمان...

علامه خیلی از این پاسخ آقای هانری کوربن خوشش اومد...

امام زمان رو تعبیر به سِرِّ شیعه کردند...

چه وقت سِر با ماهیت سِرّی خودش بر شخصی ظهور پیدا میکنه؟

فقط و فقط وقتی که اون شخص سعه وجودی پیدا کرده باشه و اهل سِر شده باشه...

بیشتر روده درازی نکنم:

رضا : میخوای در پیشگاه امام زمانت مودب باشی؟ میخوای به حقیقت عاشقش باشی؟  بسم الله...

امام قیام کردن که اسرار دین رو پیاده کنن.. امام همین الان در حال قیام هستن برای پیاده کردن اسرار دین... مگه نمیگی امام به مثابه کعبه هست و تو باید به سمت کعبه بری؟ خب راه بیافت... برو پشت سر امامت...

مگه اسرار رو میشه توی رادیو تلوزیون جار زد؟ اگر جار زدنی بود خود پیامبر برای اصحاب و یاران جار میزد... بنا نیست امام زمان معجزه کنه تا تو به اسرار پی ببری... اگر بنا به معجزه بود خود پیامبر معجزه میکرد که همه به اسرار پی ببرن...

مگر پیامبر نفرمود اگر ابوذر به عقاید سلمان آگاهی پیدا کنه به خدای سلمان کافر میشه؟ (نقل به مضمون) ابوذر کم آدمی بود؟ رسیدن به اسرار دین سعه وجودی میخواد ... به چهارتا کتاب خوندن صرف که نیست...

حالا امام تو الیوم سِرِّ شیعه هست سعی کن این کلمه رو بفهمی... در راه تحصیل و تهذیب بکوش تا سعه وجودی پیدا کنی و با عنایت امام زمان اهل سِر بشی... آخه عوامی مثل تو باید اهل سِر بشن چون خواص اهل سِر همیشه بودن و خواهند بود اونا موانع ظهور نیستن تو هستی که باید سعه وجودی پیدا کنی... بسم الله... 

گاهی یاد این شعر مولانا می افتم: به خودم خطاب میکنم اغلب:

گفتمش ای رسول جان .. ای سبب نزول جان

زان که تو خورده ای بده... چند عتاب و گفتگو؟

گفت شراره ای از آن... گر ببری سوی دهان

حلق و دهان بسوزدت... بانگ زنی گلو گلو

عمر تو رفت در سفر... با بد و نیک و خیر و شر

همچو زنان خیره سر... حجره به حجره شو به شو...

آه از گذر عمر... آه

خب خدا رو شکر... اینم روزی امشب ما بود... فکر نمیکردم تا این مقدار بتونم مطلب بنویسم