اگر عبد بودن خود را درک کنیم، توقعات ما کم می‌شود...

  • تلقی و تعریفی که هر کس از وجود خود دارد، مبنای تمام توقعات و انتظارات او می‌باشد و پایۀ امیدها، انتظارات و نگرش‌های جهت‌دهنده به زندگی او خواهد بود. بسیاری اوقات به جای اینکه خودمان را به برنامه‌های سازندۀ روح مقید کنیم و زحمت‌ها و مرارت‌های احیاناً بی‌نتیجه را به خودمان تحمیل کنیم، بهتر است که درک و برداشت اساسی ما از خودمان را اصلاح و تکمیل نماییم. اگر برداشت اساسی ما از خودمان دقیق و صحیح باشد یقیناً در مقام نتیجه هم بسیاری از رفتارهای ما به سهولت اصلاح می‌شود؛ توقعات ما خیلی راحت سامان می‌یابد و توقعات اضافی ما حذف خواهد شد.
  • تعریف و تلقی ما از خودمان چه باید باشد؟
  • یک تعریف ناصحیح از انسان که زندگی و فرهنگ زمانۀ ما به نوعی این تعریف و تلقی را به ما تحمیل می‌کند، این است که: «انسان موجودی است که چیزهایی را دوست دارد و باید به دوست‌داشتنی‌هایش برسد.» اگر کسی با این تلقی از خودش زندگی را آغاز کند، مهار کردن او بسیار دشوار خواهد بود. خودش هم اگر بخواهد خودسازی کند با این تلقی غلط از خود، کار دشواری خواهد داشت. برای چنین انسانی اگر خدا، یا قیامت را معرفی کنیم، با هر دو، سر جنگ خواهد داشت و هر مشکلی می‌تواند او را به سهولت به زمین بزند. چون دنیا و سنت‌های حاکم خداوند بر عالم، روال خاص خود را دارند و خودشان را با خواست و برداشت غلط ما، تطبیق نخواهند داد و تغییر نخواهند کرد.
  • از نوع زندگی‌ها تعریف‌ها و تلقی‌های نادرست و نابجای دیگری هم می‌توان فهرست کرد. حتی اگر ما انسان مؤمن و متدینی هم باشیم، باید تکلیف خود را با تلقی و درک از هویت خودمان مشخص کنیم.
  • اگر تعریفی که از خودمان داریم را بخواهیم با عبارت «انسان موجودی است که....» آغاز کنیم احتمالاً ره به خطا خواهیم برد. قبل از اینکه انسان باشیم و محبوب‌ها، منافع و آرزوهایی در این دنیا داشته باشیم که بخواهیم به آن برسیم، و قبل از اینکه هر استعدادی داشته باشیم که بخواهیم آن را شکوفا کنیم، ما «عبد» هستیم.
  • اگر قبل از اینکه دوست داشتنی‌های خود را ببینیم، به «عبد بودن» خود نگاه کنیم، توقعات ما از عالم پایین خواهد آمد. ما حتی قبل از اینکه بخواهیم تصور کنیم که باید آدم خوبی بشویم باید بدانیم که عبد هستیم و در این صورت اصلاً به خودمان اجازه و فرصت بد بودن نخواهیم داد.
  • مشکل ما این است که از همان اول خودمان را خیلی «دستِ بالا» در نظر می‌گیریم و بعداً می‌خواهیم با ریاضت‌هایی خودمان را به تواضع در مقابل خداوند وادار کنیم. اصلاً چرا باید از همان ابتدا خودمان را آن‌قدر «دست بالا» بگیریم که بعد نتوانیم خودمان را از سریر تکبر پائین بیاوریم؟
  • باید بدانیم که ما عبد و مملوکی هستیم که مالک داریم و هیچ‌گاه مالک نخواهیم شد.
  • خداوند انسان را عبدی قرار داده است و به او دارایی‌ها و توانایی‌هایی داده است و به او اختیار محدودی داده است بدون اینکه ماهیت او که «عبد» است تغییر کند.
  • اگر کسی هویت عبد بودن خود را درک نکند، گریۀ بر امام حسین هم در او کم‌اثر خواهد بود. اگر کسی خودش را عبد نداند، در وجودش تکبر دارد و برای خودش نوعی خدایی قائل است. آیا گریۀ کسی که با تکبر برای امام حسین گریه کند، با کسی که با تواضع برای امام حسین گریه می‌کند، یک اثر خواهد داشت؟
  • به نسبت میزان فاصلۀ هر کس از «عبد بودن»، تکبری دارد، و با وجود این تکبر هیچ کار خوبی در او اثر چندانی نخواهد داشت. اگر کسی خودش را عبد نداند، حتی اگر کارهای خوبی هم انجام دهد، نورانی نخواهد شد، نماز هم بر روی او اثر زیادی نخواهد داشت.

استاد پناهیان

*****************

سیم خاردار 57 : کمبود شخصیت داشتم و با خود بزرگ نمایی سعی در جبران آن داشتم.

به نسبت میزان فاصلۀ هر کس از «عبد بودن»، تکبری دارد، و با وجود این تکبر هیچ کار خوبی در او اثر چندانی نخواهد داشت. اگر کسی خودش را عبد نداند، حتی اگر کارهای خوبی هم انجام دهد، نورانی نخواهد شد، نماز هم بر روی او اثر زیادی نخواهد داشت...