ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود * * * این حرف‌های مرثیه خوانان دروغ بود


ای کاش این روایت پر غم سند نداشت * * * بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود


ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز * * * مانند گرگ قصه‌ی کنعان دروغ بود


حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار کاش * * * بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود


 چرا امام حسین علیه السلام روز عاشورا یک جرعه آب برای طفلش نتوانست بیاورد آن وقت رو می‌زند به سپاه دشمن آن هم چه سپاهی. و می‌داند که چه اتفاقاتی هم خواهد افتاد چرا؟ 


هنر اهل بیت این است که به همان اندازه‌ای که قدرت داشتند که در اوج قدرت بودند به همان اندازه هم بردبار اند و این قدر مهم است که این دو فراز را در زیارت جامعه کنار هم گذاشت خُزّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَی الْحِلْمِ خزان العلم را یک نوبت معنا کردیم این علم معانی دارد آخرین معنایش علم الکتاب است گفتیم اگر کسی اندکی از این علم الکتاب را داشته باشد قدرت فوق العاده‌ای دارد مثل آن کسی که می‌گفت من تخت ملکه‌ی سبا را در یک پلک زدن احضار می‌کنم و احضار هم کرد. یکی چنین قدرتی و گفتیم که اهل بیت همه‌ی این قدرت را دارند وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا ولی در عین حالی که چنین قدرتی را در عالم دارند منتهی الحلم اند در نهایت بردباری اند گاهی می‌گوییم چرا حرم این‌ها را خراب می‌کنند پس چرا معجزه‌ای نمی‌کنند مگر خزان العلم نیستند مگر این‌ها این قدر قدرت ندارند هستند ولی منتهی الحلم هم هستند حالا این جا پای پرسش‌هایی به میان می‌آید. واقعا این‌ها علم الکتاب داشتند و واقعا کسی که علم الکتاب داشته باشد هر کاری که بخواهد در این عالم می‌تواند بکند؟ پس چرا امام حسین روز عاشورا یک جرعه آب برای طفلش نتوانست بیاورد آن وقت رو می‌زند به سپاه دشمن آن هم چه سپاهی. و می‌داند که چه اتفاقاتی هم خواهد افتاد چرا؟ مگر این‌ها علم الکتاب ندارند؟ همان طوری که آن مامور سلیمان تخت ملکه‌ی سبا را از 1500 فرسخ آورد یک چشم بر هم زدنی احضار کرد امام حسین هم چاه زمزم کنار کعبه را بلند می‌کرد می‌آورد می‌گذاشت در صحرای کربلا. اصلا آب زمزم نخواستیم همین آب فرات را چند متر با هم که بیشتر فاصله نداشتند اصلا رود هم نیاورد یک استکان که می‌توانست می‌آورد می‌داد به طفل اش. پاسخ این شبهه را دو نوع می‌شود داد یکی عاقلانه یکی عاشقانه. عاقلانه اش این است که امام حسین می‌خواهد الگو باشد الگوی بشری باشد اگر بخواهد الگوی بشری باشد باید کاملا بشری و طبیعی رفتار بکند و ذره‌ای از علم و قدرت الهی خودش استفاده نکند وگرنه دیگر نمی‌تواند الگو باشد. شب عاشورا داریم که چهار هزار فرشته آمدند و به امام حسین گفتند ما این قائله را پایان می‌دهیم شما فقط تماشا کن چهار هزار که نمی‌خواست یک دانه کافی بود حضرت اجازه نداد گفت می‌خواهم طبیعی باشد. چرا؟ چون اگر من از قدرت شما استفاده بکنم فردا کسی برابر ستم نمی‌ایستد می‌گویند امام حسین هم که ایستاد چهار هزار فرشته پشت سرش بود ما هر وقت چهار فرشته پشت سرمان آمد ما هم شروع می‌کنیم من می‌خواهم الگو باشم لذا امام الگو می‌گیرد می‌گوید ما هر چه داریم از محرم و صفر داریم یعنی من از قیام امام حسین الگو گرفتم او کاملا بشری آمد وسط او با قدرت الهی اش که به میان نیامد که شما به من بگویی چرا شروع کردی حتی وقتی به امام گفته بودن بعضی از علما حتی که تو ببین جوان‌های مردم را به جای این که بفرستی حجله می‌فرستی جبهه جواب خدا را چه خواهی داد فرموده بود همان جوابی که سیدالشهدا داد من هم همان جواب را خواهم داد این یعنی چه؟ یعنی امام حسین کاملا بشری و انسانی و طبیعی ماجرای کربلا را اداره کرد این یک جواب عاقلانه است. یک جواب عاشقانه این است که امام حسین نشست با خودش فکر کرد گفت من از قدرت الهی ام استفاده می‌کنم این ماجرا را هم پایان می‌دهم نتیجه چه خواهد شد؟ نتیجه اش این است که بنده وارد کوفه می‌شوم فاتحا غالبا همه کف می‌زنند دف می‌زنند هلهله می‌کنند که چه؟ حسین بن علی فاتح شد برد بر چه کسی؟ بر یزید چهار صباحی هم چهار تا مثل فردوسی پیدا می‌شوند و چهار بیت حماسی به جای این که در رابطه با رستم بگویند درباره‌ی ما می‌گویند این پایانش است نام من سر زبان‌ها می‌افتد ولی اگر من بیایم یک کار بکنم زیر دست و پا بیفتم زیر سم اسب‌ها بیفتم فردا تاریخ چه خواهد گفت؟ می‌گویند این خدا چه کسی است که یک کسی مثل حسین بن علی خودش را زیر سم اسب‌ها انداخت به خاطر خدا من با این کارم یک لوطی گری کردم یک جوان مردی کردم نام خدا را بر زبان‌ها انداختم نه نام خودم را. لذا خدا می‌دانید چه کار کرده؟ در روایت داریم خدا از هر غیرت­مندی غیرت مند تر است گفت حسین کاری کردی که نام من بر زبان‌ها بیفتد نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم یک کاری می‌کنم بچه‌ها بگویند حسین پیر مرد‌ها هم بگویند حسین مسلمان‌ها هم بگویند حسین ارمنی‌ها هم بگویند حسین. حسین تو کاری برای من کردی که برای خودت نکردی من هم کاری برای تو می‌کنم که برای خودم نکرده ام. واقعا هم همین طور است. در طول تاریخ حرم خدا خانه‌ی خدا کعبه یک بار حتی برای یک بار بیست میلیون زائر به خودش ندیده اما بارگاه سیدالشهدا روز اربعین بیش از بیست میلیون زائر می‌بیند با پای پیاده و در اوج خطر و با همه‌ی تهدیدات این دل‌ها را چه کسی روانه می‌کند به آن سمت؟ مگر نمی‌گوید دل‌ها در مشت من است؟ خدا می‌گوید دل‌های مردم در مشت من است کجا دارید می‌روید؟ پس این دل‌ها را او دارد روانه می‌کند چرا سمت حرم خودش روانه نمی‌کند. خاصیتی که در تربت سیدالشهدا را چرا در تربت حرم خودش قرار نمی‌دهد. هیچ مسیحی نمی‌رود کنار کعبه خانه‌ی خدا هیچ ارمنی نمی‌رود اما کنار حرم سیدالشهدا ارمنی‌ها مسیحی‌ها می‌روند همه می‌روند اشک می‌ریزند؟ چرا؟ چون دل‌ها دست اوست.

گفت کاری کردی برای من که برای خودت هم نکردی من هم یک کاری می‌کنم برای تو که برای خودم نکرده ام ...

پس یک جواب عاشقانه این است. چون اصلا دنیای عاشقی دنیای دیگری است گفت که مذهب عاشق ز مذهب‌ها جداست ...


حاج آقا رنجبر

****************

سیم خاردار 55 : توجیه می کردم معاصی ام را .

: «وَ یَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ الْکَذِب‏» این دروغ بستن به خداست. توجیه گناه از خود گناه بدتر است. ادم یک گناهی مرتکب می‌شود، بد توجیه می‌کند، می‌گوید: خوب کاری کردم. حق بود که این کار را کردم. یک مبنا درست می‌کند، یک تئوری درست می‌کند. خدا می‌فرماید: این دروغ بستن بر خداست که نه ما گناهی نداریم. خدا ما را مؤاخذه نمی‌کند. بنابراین اولاً خدای نکرده گناهی آدم مرتکب نشود، ثانیاً اگر مرتکب شد، این گناه را توجیه نکند. توجیه گناه، از خود گناه بدتر است. آدم بپذیرد که اشتباه کرده است. خداوند متعال از او می‌گذرد.(حاج آقا عالی)


**************


شب تاسوعاست ... التماس دعا ...