شده تا حالا یکی ازت آدرس بپرسه؟

حتما شده دیگه...این که پرسیدن نداره!!

بعد شده تا حالا یه نقشه بذارند جلوت و نسبت بهش بی تفاوت باشی؟

اگه نقشه جغرافیائی باشه که اولش یه نگاه کلان داری بهش و بعد بلافاصله زمزمه می کنی"ایران...ایران....ایران...آهان ایناهاش...پیداش کردم..."

بعد تو ایران، حدود جائی که میشینی را نشون میدی و میگی "ما این نقطه، زندگی می کنیم...."


اما امان از اون موقعی که یه نقشه شهری برسه به دستت!!!

اولین کاری که می کنی می گردی و خونه تون را پیدا می کنی...اگه غیر از اینه بگو غیر از اینه!!{لبخند}

بعد میگی بذار ببینم خیابون های اطراف چی هستند؟!!! اصلا انگار به عمرت چنین خیابونی ندیده بودی!!!

بعد می گردی دنبال خونه های دوست و آشنا که " اِ، خونه ی فلانی هم اینجاست...تا خونه ی ما چقدر فاصله داره؟....اوه اوه اوه...خیلی فاصله ش زیاده..."

"نگاه کن! خونه ی بهمانی هم این طرفه.."

و انگشتت میره روی اون نقطه....دوباره خونه ی خودتون را نگاه می کنی....و دوباره فاصله را می سنجی...

"خوبه...خیلی هم با هم فاصله نداریم"


دارم فکر می کنم، امام زمان هم وقتی به نقشه نگاه می کنه و خونه ی دوست و آشناش را می بینه، بعد فاصله ها را می سنجه....

حالا خونه که سنگ و چوبه...خونه ی دلت چی؟