+ رامبد جوان : …در می زنی، من مثلا یه خانومم، درو باز می کنم میگم بله… تو یه جوری که من حالم بد نشه به من توضیح میدی که ماشینمو دزد برده…

* پسر خاله : می خواستم بگم اگه به شما بگن باباتون فردا می میره حاضری چه قدر پول بدی که نمیره؟

+ هر چی که دارمو ندارم…

* اگه بگن مادرتونم روش چی؟!

+ دیگه هر چی که دارمو ندارمو از اینورو اونور می تونم جور بکنم…

* اگه بگن خودتونم روش سه تایی؟!

+ چرا آخه…؟

* مثلنه دیگه…

+ دیگه نمی دونم باید چی کار کنم…

* نمی دونی؟

+ نه !

*ولی خوشحال باش…هیچکدومشون نمی میرن… خودتم زنده می مونی… یه ماشین قراضه جایه باباتو ننتو خودت به باد رفت!… به درکــــــــ!


اینجاست که مولانا میگه

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...نخـــــور

به خدا حسرت دیروز عذاب است ; مردم شهر به هوشید...؟

هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خـــــدا هســـــت

روی دیوار دل خود بنویسید خـــــدا هســـــت

نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید 

خـــــدا هســـــت...

خـــــدا هســـــت...


گفتگوی ابتدا هم تست بازیگری رامبد جوان از پسرخاله بود