این داستان در جلد سوم کشکول شیخ بهایی آورده شده من خلاصه اش میکنم تا فقط لُب مطلب گفته بشه:
پیرمردی در دوران امام صادق شاگردمالک ابن انس(مالک از شاگردان امام صادق بود) بود وقتی امام صادق رو دید بسیار شیفته شد از محضر خود امام صادق کسب علم کند... تقاضایش را به امام صادق عرضه داشت اما امام صادق به ایشان فرمود شما نزد همان مالک ابن انس علم بیاموز من فرصتی برای این کار ندارم
این مرد بسیار اندوهگین شد و در نقل از زبان خودش آمده که گفت اگر در من خیری میدید این چنین نمی فرمود
خلاصه فردای آن روز بر سر مزاز پیامبر رفت و از خدا خواست تا دل امام صادق را نسبت به او نرم گرداند و به خانه خود رفت و دیگر نزد مالک ابن انس هم نرفت و فقط برای ادای واجب از خانه خارج میشد تا اینکه صبرش تمام شد و دوباره به خدمت امام صادق رسید
امام صادق کنیه اش رو از او پرسید و او عرض کرد: ابو عبدالله
امام فرمود حاجتت چیست؟
ابو عبدالله عرض کرد: از خدا خواستم که قلب شما را با من نرم گرداند و از علم شما اندکی روزیم گرداند و امید دارم خدای تعالی این حاجت شریف را اجابت فرماید
امام فرمود:
ای ابو عبدالله! علم با تعلم حاصل نشود بلکه نوری است که بر قلب آن کس که خدا خواهد هدایتش کند بتاباند اگر طالب آنی، ابتدا در نفس خود حقیقت عبودیت را جستجو نما و علم را بواسطه ی عمل بجوی و از خدا فهم و درک را طلب نما تا تو را عطا فرماید
آن مرد عرض کرد: ای ابا عبدالله (امام صادق) حقیقت عبودیت چیست؟
ان شا الله مابقی داستان در هفته ی آینده نوشته خواهد شد.
ببینید بزرگواران ، ای کسانی که شعیه امیرالمومنین و شیعه مکتب جعفری هستید اینجا بحث اصل و فرع مطرحه
یعنی در فرا گرفتن علم، تلاش و کوشش و تحقیق و استاد و مطالعه فرع هست اصل آن چیزیست که امام صادق میفرمایند...
البته فرع بودن اینها که گفتم به معنی بی اهمیت بودنشان نیست...
مثل نور خورشید و حرارت خورشید هست... حرارت خورشید اصل هست و نور خورشید فرع
آیا اگر حرارت خورشید نباشه نوری از وجود خورشید حاصل میشه؟ پس اگر اصلی نباشه فرعی هم نیست یعنی تلاش و کوشش و استاد منجر به عالم شدن نمیشه
حالا اگر حرارت خورشید باشه که هست آیا میشه از این حرارت، نور پدید نیاد؟ اصلا نور، تجلی اون حرارت هست
اینجاست که میگم فرع از اصل جدا نیست یا اصل بدون فرع نمیشه... آیا اصل بودن حرارت موجب کم اهمیتی نور که فرع هست میشه؟... یقینا نه...
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم
البته خود این اصلی که امام صادق فرمودند بسیار بحث لطیفی هست خیلی خوبه روش به تفکر بنشینیم
بنده در هفته آینده در مورد حقیقت علم خواهم نوشت ضمن اینکه ادامه داستان را هم خواهم نوشت
بلاخره باید بدونیم خود علم چی هست اینکه روشنفکران امروزی دائم دم از جدایی علم و دین میزنن به خاطر تعریف اشتباهی هست که از علم میکنن... تعریفشون جامع نیست متاسفانه... یک تعریف بسیار مقید و جزئی هست که هیچ مبنای عقلی و معرفتی نداره
یا علی