حاج آقا رنجبر:

زنبورهای عسل اگر بخواهند به عسل طبیعی دست پیدا بکنند که شِفا هم است به تعبیر قرآن درمان هم است یک راه بیشتر ندارند آن هم این است که بروند به سراغ گل‌ها در برابر گل‌ها سر خم کنند و زانو بزنند آن وقت است که به عسل طبیعی و شفا بخش دست پیدا می‌کنند البته جز این راه هم راه هست، بروند آب شکر مصرف کنند! شما روی برگ درخت‌ها آب شکر بریزید این‌ها مصرف کنند باز هم به عسل می‌رسند ولی آن عسل دیگر شفا بخش نیست درمان نیست زیان بار است ما تمام شیرینی‌های زندگی را در یک کلمه تعبیر به نعمت می‌کنیم و اهل بیت را اولیاء النعم یاد می‌کنیم اولیاء جمع ولی است ولی یک معنایش یعنی صاحب یعنی مالک.اولیاء یعنی صاحبان.اهل بیت اولیاء النعم هستند یعنی شیرینی‌های طبیعی در اختیار این هاست  ...

به سراغ اهل بیت بروی زندگی ات شیرین می‌شود ... آن هم به صورت طبیعی که هیچ آزاری در پی ندارد سراغ اهل بیت هم نروی زندگی شیرین می‌شود اما از نوع آن عسلی که از رهگذر آب شکر به دست می‌آید اولیاء النعم نعم جمع نعمة است یک مقدار باز تر بکنیم نعمت یعنی چه؟ ما پنج حس داریم حواس پنج گانه بینایی که می‌بینیم شنوایی بویایی گویایی چشایی و بساوایی یعنی لامسه تمام این حواس جز یکی همه در یک نقطه هستند و محدود اند بینایی چشم است چشم هم محدود است در سر است گوش هم شنوایی است باز در سر است و محدود است گویایی هم زبان است محدود است در سر است چشایی هم دهان است که باز در سر است و محدود است اما یک حس است که سراپای وجود ما را فرا گرفته آن هم حس بساوایی و لامسه است یعنی از پوست سر تا کف پای ما حس لامسه است حس گر است و احساس می‌کند و تنها چیزی هم که با این حس خیلی جور و سازگار است نرمی‌ها و لطافت‌ها است لذا وقتی دست روی برگ گل می‌کشی یک احساس لذت بخشی به شما دست می‌دهد یا وقتی دست روی چمن‌ها می‌کشی یک احساس خوشی به تو دست می‌دهد یا از کنار مزرعه‌ی گندم عبور می‌کنی دست روی خوشه‌ها می‌کشی و عبور می‌کنی این نرمی لطافت یک حالت لذتی به انسان می‌دهد پارچه‌ی مخملین و ابریشمین دست می‌کشی یا کفش نرم پا می‌کنی احساس لذت دارد یا پیراهن لطیفی انسان تن می‌کند همین طور از آن طرف زبری خشکی خشونت با این حس سازگار نیست شما دست روی سمباده بکشی ناسازگار است چیزهایی که نرمی باشند سهولت باشند لطافتی داشته باشند عرب‌ها تعبیر به نعومه می‌کنند و چیزی که در آن نرمی و لطافت باشد ناعم گفته می‌شود نعمت از همین ریشه است نعمت یعنی آن چه که با جان و روح انسان سازگار باشد نعمت یعنی آن چه که مایه لذت انسان باشد سرمایه‌ی خوشی انسان باشد. بیضاوی در تفسیر انوار التنزیل در ذیل انعمت علیهم آن جا نعمت را معنا می‌کند می‌گوید نِعمَتُ الحالَه الَّتی یَستَحِلُّ الاِنسان نعمت آن حالت لذت بخشی است که به انسان دست می‌دهد نعمت یعنی حال التذاذ و خوش بودن حالا ببینید ما وقتی که به اهل بیت می‌گوییم اولیاء النعم یعنی اگر حال خوش می‌خواهی اگر حالت خوش می‌خواهی نزد این‌ها است اگر حالت التذاذ می‌خواهی، می‌خواهی از زندگی ات لذتی ببری از عمرت لذتی ببری این‌ها در عالم بی صاحب نیست این‌ها صاحب دارد صاحبش هم اهل بیت است بدون این‌ها محال است حالت خوش شود ...


************

سیم خاردار 43 : با نفس درگیر نبودم .

امام علی علیه السلام می فرمایند : هر گاه نفس  بر تو سخت گرفت و در برابر فرمان خدا تسلیم نشد تو هم بر او سخت بگیر و خواسته هایش را از او دریغ دار تا در برابر تو تسلیم شود ...


آیت الله حق شناس : مبارزه با نفس دشوارتر از مبارزه با شــیــطــان است.

در این مبارزه همواره باید خــدا را در سحرگاهان صدا بزنید و از او کمک بخواهید.



تفکر نوشت :

و من میگویم: کو گوش شنوا ؟؟!!

از سحرهای ماه رمضان فاصله گرفتیم ... چقدر حال و هواش هنوز توی زندگیمون جریان داره ؟