بسم الله الرحمن الرحیم

اگه دلشو داری برو ادامه مطلب

.

تا امروز چند شیار بر پیشانى ١٧٥ مادر منتظر غواص کربلاى چهار رج زده؟

زیر پتو گیر میکنى وحشتت میگیرد ، ده قیقه ام آر آى میشوى یکروز کابوس مرگ و قبر دارى . شیشه اتاق بسته میماند نفس تنگى میگیرى.

ما چه میدانیم مفهوم زنده به گورى یعنی چه؟ 

مادر باشى و منتظر جگر گوشه ات، پسرت ، دردانه ات تکیه گاهت... 

مادر باشی و خبرت کنند به زنده زنده جان دادن جانت، 

به زنده زنده به گور رفتن عزیزت 

که بشنوی دهانش پر شده از خاک... 

دهان همان طفلى که غذا در گلویش مى افتاد سراسیمه به پشتش میزدى، که چشمانش با خاک بسته شد...

چشم هایی که اگر مژه در آن افتاده بود انقدر تقلا میکردى که دلبندت آزار نبیند.

تو کجا بودى مادر جان در آن غربت زجر و درد شقاوت... 

میان آن همه سنگدلى و بلعیده شدن صداى ناله ها زیر خروارها خاک...

واى واى واى... 

چه مسکنیى تسکین درد توست دردت بجانم؟

در دلت نمیگویى کاش تیر به پیشانیش خورده بود؟

کاش جسدش پر از ترکش بود؟

کاش ... 

چطور از امروز نفس میکشى مادر جان؟ 

کاش خبر طور دیگرى بود. 

کاش هنوز منتظر بودى...

کاش قبل از این خبر رفته بودى....

.

پی نوشت:

چگونه می توان ادای دین کرد به این شهدای زنده به گور شده ؟

چه جوابی باید به آنها بدهیم ؟

با دلت چکار میکنی ؟