گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است... گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت... گفتا نشان چه پرسی ، آن کوی بی نشان است

.

.

گفتم فراغ تا کی؟ گفتا که تا تو هستی...

گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است

گفتم که حاجتی هست، گفتا بخواه از ما 

گفتم غمم بیفزا ، گفتا که رایگانست

گفتم ز فیض بپذیر این نیمه جان که دارد

 گفتا نگاه دارش، غمخانه تو جان است

ملا محسن فیض کاشانی


ماه شعبانه... ماه اعیاد... ماه شادی

اما نمیدونم چرا مدتیه حزن و محن، سراسر وجودم رو گرفته... منشاش کجاست؟ نمیدونم...

لا اله الا انت ، سبحانک انی کنت من الظالمین

شاید دوستان انتظار داشتن مطلب مفیدی بخونن اما ببخشید... فقط میتونم بگم نشد... نشد

اما سوالی که مدتها ذهنم رو مشغول کرده و نکات خوبی از کنارش برام باز شده رو براتون مطرح میکنم... روش فکر کنید... 

پاسخ جامعی براش ندارم...

چرا هیچ معصوم  الهی، از ائمه و پیامبران از طلاق استفاده نکردن با وجود اینکه بعضیهاشون همسران بسیار خبیثی داشتن مثل برخی از ائمه خودمون و حتی پیامبر خودمون...

برخی هاشون به دست همسرشون به شهادت رسیدن اما هرگز به سمت طلاق نرفتن با وجود اینکه طلاق یک امر حلال بود و هست...

روش فکر کنید ما رو هم مهمون کنید بر سر سفره معارفتون

التماس دعا

پایان نوشت:

تا حالا تاثیر گذارترین مطلبی که توی همه وبلاگها خوندم (گوش دادم) مطلب آقای عباس زاده بود در شرح صوتی ای که از خونه شهید مرادی تهیه کردن... 

اصلا داغون بودم اون روز...نمیتونم وصفش کنم...

حالا رفتم به وبلاگشون... نمیدونم چرا اینجور میشم... دوست داشتید سر بزنید...

آه.............