گفت: رضا! تو که دغدغه ی دین و ارزشها رو داری چرا عکس هیچ شهیدی روی در و دیوار خونه ات نیست؟

گفتم: ... چه سوال تازه ای!!... شهید!!... خوب نگاه کن به در و دیوار خونه... واقعا عکس شهید نمی بینی؟!!

گفت: اگه تو میبینی نشونم بده

گفتم: (اشاره به عکس مقام معظم رهبری کردم) این آقا یکیش...

گفت: زبونت رو گاز بگیر... منظور من شهدای جنگ تحمیلی بود...

گفتم: شهید که محدود به زمان نیست اما با این همه باشه ... اینم عکس شهید اون دوران (اشاره به امام خمینی) ایشون نه تنها شهید بودن بلکه امام شهدا هم بودن...

چون که صد آمد نود هم پیش ماست... قبول داری؟

گفت: تو چرا اینقدر مرموز و گنگ صحبت میکنی؟ من حرف از شهدای عزیزمون که به دست دشمن به شهادت رسیدن میزنم تو عکس امام و مقام معظم رهبری رو نشونم میدی؟!!! 

گفتم: شهید یعنی چه از نظر تو؟

گفت: کسی که جانش رو در راه دین و مملکتش فدا کنه.

گفتم: به نظرت نمیشه تعریفی بالاتر از این داشت؟ چون من فکر میکنم با این تعریف منزلت شهید پایین میاد چون در همون دینی که شهدای ما جانشون رو براش فدا کردن میگه این کشته شدن در راه دین، جهاد اصغره...

عرصه بزرگتر و سخت تری وجود داره که اگر میخواهید به خدا نزدیکتر بشید باید وارد این عرصه بشید: عرصه جهاد اکبر _ جهاد با نفس

این یعنی بزرگتر از دشمن بیرونی دشمنی در درون داریم که باید با اون جهاد کنیم...

(بحث ما به درازا کشید من فقط بخشی از این بحث رو به عنوان مقدمه آوردم..)

امیدوارم از این بحث ما بد برداشت نشه... عقیده من اینه که شهدای ما جهاد اصغر و جهاد اکبرشون توامان بود... اونها فقط با دشمن بعثی نمی جنگیدن بلکه بیش از جنگ بیرونی( دشمن بعثی) درگیر جنگ با نفس بودن... و دلیل اصلی که ما به اونها توسل میکنیم و اونها هم دستگیری میکنن به خاطر این هست که اونها اول مرد جهاد اکبر بودن بعد جهاد اصغر...

شهید یعنی کسی که در عرصه جهاد اکبر به اصل ولایت رسید و خودش از اولیا الله شد... و چنین کسی اصلا خواستی غیر از خواست خدا نداره چون میبینه اونچه که خدا میخواد عین حکمته و بهتر از این ممکن نیست... اگر خدا خواست که در میدان جنگ با دشمن کشته بشه اونم همین رو دوست داره... اگر خدا خواست که در بستر بمیره اونم همین رو دوست داره...

حتما همه شنیدیم که میگن شهید نظر میکند به وجه الله. یکی از دوستان و همکاران مجازی مون مطلب خیلی جالبی نوشتن در مورد کلمه شهید و وجه در قرآن. لطفا مطلب بانوی گمنام رو مطالعه بفرمایید ما همونجا در این مورد بحثی کردیم که تکمله خوبی برای این بحث شهید و شهادت میشه... توصیه من اینه که برای اینکه منظور من رو بهتر متوجه بشد حتما مطلب بانوی گمنام رو با نظراتش بخونید

اینکه طرف میگه خدایا حتما من باید در نبرد مسلحانه کشته بشم (اینطور به فیض خدا قید میزنه) معلوم این حرف از یه نقص معرفتی ناشی میشه. اگر واقعا عاشق شهادتی، تو بندگی بکن و گوش به فرمان ولایت باش... شهید یعنی کسی که به شهود باطن عالم میرسه... خب بسم الله... کنار زن و بچه ات زندگی بکن و شهید هم باش... اصل شهادت که رسیدن به ولایت تکوینی هست رو اصلا نمیشناسه چسبیده به بخش کوچکی از فرعش که جان دادن توسط دشمن هست

امروزه میبینم که خیلی از کسانی که دم از شهدا میزنن خیلی اهل علم نیستن اهل تحقیق نیستن سطح عقایدشون هنوز همونی هست که پدر و مادرشون توی بچگی یادشون دادن فقط یه سری داستان و روایت بهش اضافه شده... البته تعداد زیادی هم هستن که واقعا وزین و عمیق هستن که غالبا هم بی سر و صدا هستن و پر منفعت

یادمه مدتی وزیر صلح در منزل وصیتنامه ی شهدا رو تایپ میکرد تقریبا غالب شهدا مسئله ولایت دغدغه اصلیشون بود...

خب ماها که دوستدار شهدا هستیم چقدر مسئله ولایت برامون باز شده؟...

داشتم همراه کاروانی میرفتم جنوب... چند بسیجی خانم و آقا با هم بحث میکردن. یکی میگفت کلام مقام معظم رهبری برای ما میزان هست.. دیگری گفت: خب رهبر که معصوم نیست ... ایشون هم ممکنه خطا کنه...

خلاصه بحثشون به نتیجه عقلی نرسید اون یکی از روی تعصب میگفت حرف ، حرف رهبره و نمی تونست دلیل عقلی و علمی بیاره اون دیگری هم فکر میکرد حرفش منطقی هست و کسی هم نبود جواب اشکالش رو بده...

تازه اینا خوباش بودن... این میشه فهم ولایت؟... توی اون جمع مشکل اصلیشون این بود که هنوز عقایدشون (توحید ، نبوت ، امامت و ...) در حد آموزه های اوایل کودکی توسط والدین بود... 

چقدر تحقیق کردیم؟... نفس ناطقه انسان رو چقدر شناختیم؟  وقتی به یه انسان میگیم: ولی خدا، چه اتفاقی در نفس ناطقه ایشون رخ داده؟

اصلا نفس ناطقه چی هست؟ که فرمودن : من عرف نفسه فقد عرف ربه. (هر کسی نفسش را شناخت همانا خدا را شناخت) این نفس چه حقیقتی هست؟ وقتی به ولایت میرسه این ولایت به چه معنی هست؟ ولایت چیه؟

دوستان من اهل فضل فروشی نیستم خدا خودش گواهه... اما بیش از پنج ساله هر چی بیشتر روی این الفاظ غور میکنیم (اون هم زیر نظر اساتیدی راه طی کرده) بیشتر عالم به جهل خودمون میشیم... چرا راه نمی افتیم؟ این الفاظ، الفاظ عمیقی هستن...

نتیجه همین میشه که این بسیجی های عزیز شب و روزشون رو صرف خدمت رسانی و کاروان بردن و چه و چه کردن اما هنوز مسئله ولایت براشون حل نشده... اون یکی از روی علاقه قلبی میگفت حرف ، حرف آقاست اون یکی دیگه دلیل میخواست که مگه میشه حرف غیر معصوم میزان باشه؟

من بنا ندارم اینجا جواب این سوال رو بدم چه اینکه اونجا هم جواب ندادم و خودم رو به نشنیدن میزدم... باید عمر گذاشت پای فهم این معارف با دو تا پاراگراف جواب نوشتن و نیم ساعت صحبت کردن چیزی حل نمیشه...




تمنا نوشت : دوستی که اهل ارزشها هستی روی صحبتم با خودم و شماهاست:

میدونید چه بلایی داره بر سر شیعه میاد؟ نسل کشی ها رو نمی بینید؟ اگر در یمن و عراق و ... با اسلحه شیعه میکشن در کشور ما با فرهنگ و علم نسل شیعه رو از بین میبرن...

چرا تولد در بین شیعه به این شدت کاهش پیدا کرد؟ اکثر متولدین هم مربوط به استانهای مرزی هستن که ربطی به شیعه نداره... میدونید که خیلی از زوجها دوست دارن فرزند دار بشن اما نمی تونن... میدونید چه بلایی سر ما آوردن؟ خیلی از جوونای ما عقیم شدن به خاطر سیستم غذایی که به ما تحمیل شد... همه با هم خوابیم... چرا سن ازدواج اینقدر رفته بالا؟... شیعه باید پرچم دار علم باشه میدونید چقدر از کتابهای علمی خطی ما در موزه های رژیم صهیونیستی و انگلیس و فرانسه روسیه و ... هستن؟ صدتا؟ ...هزار تا؟... ده هزارتا؟... چند تا؟ فقط بیش از سی هزار کتاب خطی عالمان شیعی ما در دست صهیونیستهاست... اونا دارن استخراجش میکنن...

شیعه که نباید فقط تدارکاتچی باشه... بله یه جایی لازم بود کار تدارکاتی هم بکن

  اما رسالت اصلی ما علمه... شهادت میخوای؟... جهاد علمی کن.

نمیدونم چند نفر حوصله کردن تا اینجا رو بخونن... شمایی که تا اینجا خوندی از اینجا به بعدش عمل هست مومن...

برخیز و چاره کن،این وبلاگ نوشتن و چهارتا کار این مدلی خوبه اما اندازه نگه دار که اندازه نکوست... جهد علمی... 

شیعه در کشور ما هم در خطره و نیاز به علم داره نه از اون مدلی که غربی ها به خورد ما دادن... نتیجه علم اونها شده عقیم شدن خیلی از پسرها و دخترهای ما... بجنبیم ...

اگر میبینی دانشگاهت داره آب در هاون میکوبه اساتید و مدیران دانشگاهت شیفته مرده ریگهای غربن و عمر تو هم داره میگذره، مسیرتو عوض کن... راه علم که فقط از دانشگاه نمیگذره...

بنه خواب اگر خوشتر افتادشان... که آخر دهد رنج ره یادشان

چه جوری؟ نمیدونم... یه اهل پیدا کنیم در محضرش زانو بزنیم....

از تو حرکت از خدا برکت