فانوس جزیره

میدانید آقای عباس زاده حال و روز همه ما اینست :
ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

سلام، با مطلب زیر بروزیم:

چگونه خداوند احسن الخالقین است، اما میبینیم بعضی از کودکان به طور ناقص متولد میشوند؟

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم 

 اقای عباس زاده

بعد از شهدا ما چه کرده ایم....

ادامه مطلب خوندم ... ولی قبلش به خود بسیجی که نگاه کردم دلم برای ظاهرش لرزید 

سلام .
صدای نگاه...چ زیبا بود...
لباسهای خاکی خبر میدهد از دل خاکی اش.
خدا قسمت کنه توفیق شهادت رو ب هممون ان شاالله.
التماس دعا

دلم برای صدای نگاه این عاشقان تنگ شده

اسمتان را در برگزیده ها دیدم
انتخاب شایسته ای بود
خداقوت

سلام
چشم

وبلاگ خاصی دارید،تبریک میگم

سلام
افسوس که گوشمان سنگین شده
به من سر بزنید.
لطفا

مرحوم شیخ صالح اعلی‌الله‌مقامه رو دیدی سلام برسون هم به خودش هم به محمدصالح ش

سلام و رحمه الله

والا من درکم به این چیزا نمیرسه و نمیدونم اون ور عکس چه خبره ولی  یک بسیجی با لباس خاکی‏، توی صحنه نبرد ، بعد از عملیات یا در انتظار شروع عملیات، ایستاده ، ... خدا میداند چه حالی ست حال منتظر بودن برای قیام...

اینکه انسان حواسش جمع باشه. جمع او . او و امر او توفیق میخواد و تلاش و دعا ...

ما به نوبه خودمون تبریک میگیم که جز وبلاگهای برتر بلاگ انتخاب شدید. ان شاالله توفیقاتتون روز افزون باشه  و در ادامه راه شهدا...

اقبتتون ختم به شهادت

همیشه غبطه خورده ام به حالشان...
نمیدانم چرابوی بهشت می آید...
لباسهایشان عجیب بوی بهشت میدهند.(حتی از روی عکس)
قول میدهم که امانتدار خوبی باشم.

ای شهید !
چه بگویم...
فقط شرمنده ام...



شهدا گاهی نگاهی ...

یاد لباسهایی بخیر
که خدا زمین را به رنگ آن آفرید

سلام برادر بسیجی

دعا کنید شهید بشیم ...

شهدا!!!!! نسل امروز به شما محتاجند...............

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة ...

به شخصه هیچی ندارم جز شرمندگی....

انقدر شرمنده شهدا هستیم تروخدا اینجوری نگید 

سلام مومن. جزاکم الله خیرا

چند روز بود که به این تصویر نگاه می کردم و هیچی نمی شندیم{لبخند}
اما دیروز بود که یه موضوعی شنیدم که یه دفعه یاد این عکس افتادم...

یکی از رفقا داشت از محل کارشون صحبت می کرد که در یه بخشی، یه گروهی که خودشون قرآن را کامل حفظ بودند برای یکی از همکاران، پاپوش درست می کنند و به ناحق اون بنده خدا را از کار بیکار می کنند..علتش هم این بوده که اون بنده خدا، وجدان کاری داشته و نمی ذاشته اینها هر کاری می خوان بکنند....
نکته ی جالب ماجرا اتهاماتی بود که به ایشون زده بودند...و خب این رفیق ما، دستشون را رو کرده بود اما دیگه کار از کار گذشته بود و اون بنده خدا هم اخراج شده بود...تنها سودی که داشته این بوده که اینها هم از کار برکنار شدند....

داشتم فکر می کردم لباس خاکی بسیجی، کم کم میشه لباس تقواش...کم کم میشه جزئی از وجودش...بعد دیگه فرقی نداره، همون لباس خاکی را بپوشی یا یه لباس دیگه...لباس تقوا به تنت هست...

اما وقتی لباست، لباس تقوا نباشه، قرآن را هم که حفظ باشی، میشی خود فتنه...میشی خوارجی که باید چشمشون را کور کرد...


کاش لباس تقوا بپوشیم...

عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی

وا!!!!!
چرا اینجا اینجوریه؟ چرا همه نوشتن؟

حرف گوش کن شما فقط ما بودیم؟

خود نویسنده هم یادش رفته که چی خواسته بود؟ از من می‌پرسه چی چشم؟!!!!

فرمودی پیغام تصویر را خوب بگیر و در دل با خود داشته باش ما هم عرض کردیم چشم..

البته ببخشید سلام و عرض ادب..

چشم فقط در دل نگه نمیدارم و مینویسم ..

حالا چرا میزنی؟

دیگر خبری نیست از بی‌سیم و بی‌سیم‌چی

نه تنها لباس این عزیزان ، اون وقت ها لباس همه حتی خانوم ها هم ساده بود. زندگی ساده بود ... همه چیز زیبا...