بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی نوبت مطلب گذاشتن تو نباشه خیلی حواست جمع نیست ، وقتی کله سحر وقت دکتر داری و بیشتر حواست به اونه که یکی دو بار به دلیل سفر عقب انداختی دیگه حواسی برات نمیذاره که رفیقت رو فرستادی مرخصی با حقوق و مزایا و باید به جاش مطلب خارج نوبت بنویسی ...

دیشب با محمدامین داشتیم میرفتیم سمت مسجد ، همین طور که می‌رفتیم باهاش صحبت می‌کردم ، البته داریم سعی می‌کنیم که حرف زدنش تقویت بشه کمتر از ده روز دیگه تولدشه ، اسم می‌بردم و میگفتم فلانی رو چند تا دوست داری؟
با هیجان انگشتهای دوتا دستش رو باز می‌کرد و نشون می‌داد این قدر دوست دارم ، بهش میگفتم 10 تا (باهیجان زیاد) اونم با تمام هیجانش می‌گفت آیه (به زبان بچگانه ، رزمنده و عواملش غلط املایی نگیرن) براش فرقی نمی‌کرد این اسمه اسم پدر و مادرش باشه یا پدر بزرگ و مادر بزرگها و عمه و خاله ... همه رو به یه میزان می‌گفت ... حتی اون کسی که چند روز قبل گازش گرفته بود و جاهای کبودیش روی بدنش بود رو هم می‌گفت دوست داره ..
به فکر فرو برد منو ، چه دنیایی دارند بچه‌ها ، آدم لذت می‌بره
کاش ما هم مثل بچه ها بودیم انصافا ، کل دنیامون به اندازه انگشتهای دستمون بود ، به هیچی فکر نمی‌کردیم ، هیچی برامون مهم نبود و توی لحظه هرچی داشتیم رو استفاده می‌کردیم و فراموش می‌کردیم ، نه کینه‌ای داشتیم از کسی و نه چیزی ...
واقعا ما خودمون هستیم که دنیای خودمون رو تعریف می‌کنیم ، حالا هر کسی هر چیزی که می‌خواد بگه و بکنه ...

آدم خیلی اذیت میشه وقتی کسی رو می‌بینه مشکلاتش زیاده ، رزمنده بوده و الان داره به سختی زندگی رو می‌گذرونه و یه جایی نگهبانی میکنه که ماهی 250 هزار تومان بهش حقوق میدن ، امروز دیگه این پول ، پول تو جیبی خیلی ها هم نیست ، غرور مرد خیلی سنگینه که جلوی خانواده اش بشکنه و بگه ندارم ، دخترش عقد کرده باشه و به خاطر این که نداره جهیزیه‌اش رو جور کنه بگه شاید بهم بخوره ، میگه معاشمون رو هم به سختی انجام می‌دیم چه برسه به این کار ، وقتی می‌بینی که بغضش رو با سن 61 سالگی چطور جلوی تو که جای فرزندشی فرو می‌بره و اشک توی چشماش جمع شده و تو هیچ کاری از دستت بر نمیاد...
گاهی به حرف رفیقم فکر میکنم که می‌گفت بیا یه بنیاد خیریه راه بندازیم گاهی به این فکر می‌کنم که دوره بیافتم و پول جمع کنم برای اینجور افراد ولی همیشه از عواقبش و مشکلاتش ترسیدم ، برای همین هم میریزم توی خودم و تو ظاهرم نیست ولی از داخل داره داغون میکنه آدم رو و البته از این جور افراد کم نیستند. و اینها اعصابت رو بهم می‌ریزه و مجبور می‌شی بری سراغ دکتر اعصاب و روان و سی‌تی اسکن و ...
یا موردهای دیگه ای از این قبیل که اینجا جا و فضاش نیست که گفته بشه و شاید بقیه را هم نارحت کنه
خدایا گاهی آدم کم میاره دیگه خودت کمک کن ..