می گفت تو ایام اربعین که میری کربلا اونقدر به زائر امام حسین احترام میذارند و بهش خدمت می کنند که زبان از بیانش قاصره...

طرف میاد با التماس ازت می خواد که جوراب هاتو بدی بشوره...میگی نه..اشک تو چشمش جمع میشه و اونقدر قَسَمت میده که تسلیم میشی...

هم خجالت می کشی هم نمی خوای ناراحتش کنی...

حالا آخر صفر که میشه برو مشهد...

یه بنده خدائی می گفت زائر اومده پیش من که فلانی پیاده اومدم تا مشهد...درِ سه تا خونه را زدم که یه ذره آب بگیرم بهم ندادند!!

البته همه اینطور نیستند ها...مخلص مشهدی های با صفا هم هستیم اما یاد یه خاطره ای افتادم...


یادمه یه سال با رفقا یه کاروان بردیم مشهد...

همین که وسایلمون را گذاشتیم تو هتل...در اتاق را زدند...خادمین آقا بودند...

گفتند فردا ناهار، مهمون امام رضائید...تو بُهت بودیم همه...

یادمه رفتند در یکی از اتاق ها را که زدند، بچه های اون اتاق در را باز نکردند...نمی دونم به چه دلیل؟!! اما یادمه که خادمه گفت قسمتشون نیست و رفتند...

اون بنده خداها تا شنیدند کیا اومده بودند کلی ناراحت شدند....یکی از رفقا گفت ژتون های خودمونو بذاریم رو هم و بریم غذا را بگیریم و به اونها هم بدیم...

همه ی ژتون ها را دادند به بنده...8 تا ژتون شد...

فرداش نماز را که خوندیم از صحن اومدم بیرون که دیدم یه بنده خدائی داشت گدائی می کرد...طرف هم بهش پول نداد...رد شدم...

دست کردم جیبم دیدم ای دل غافل پولهامو نیاوردم...فقط 1000 تومان داشتم...تا سرم را بالا گرفتم دیدم اون بنده خدا، وارد حرم شد...حالا اصلا با بنده هم نبودها...حقیقتش تنبلی م گرفت برگردم دنبالش...و شاید چون گدائی می کرد مردد شدم..نمی دونم...اما دیدم که رفت داخل حرم...


رفتم سمت غذاخوری...اومدم ژتون ها را بدم دیدم خبری از ژتون ها نیست!!هر چی گشتم نبود...رفتم سمت حرم...یه دفعه با خودم گفتم حقته...تنبلی کردی امام هم جوابتو داد....

گدائی می کرد؟ تو چیکاره بودی که فکر کنی راست میگه یا دروغ؟!!

مگه وقتی خودت میری در خونه ی امام به گدائی، امام ازت می پرسه؟!!

حالا هم حقته ژتون ها را گم کنی...

کلی شرمنده ی رفقا شدم و مهمتر شرمنده ی امام...


خلاصه که این خاطره ی تلخ همیشه باهام همراهه...

دارم فکر می کنم مشهدی ها این روزها خادم بودنشون بیشتر داره مورد بررسی قرار می گیره....ان شاء الله همیشه خادم الرضا بمونند...