نمی دونم تا حالا به این دو کلمه چقدر توجه کردید : "چرا؟"..."چگونه؟"
سوال هایی که در زندگی باهاش مواجه هستیم بیشتر از جنس کدوم یکی از اینهاست؟
بشر امروز خیلی سوال از چگونگی داره و دنبال جوابش هم میره مثلا میگه :
چگونه باید سلاح کشتار جمعی درست کنم؟ ، چگونه باید سریعتر به مقصدم برسم؟ ، چگونه باید پرواز کنم؟ ، چگونه باید به فضا برم؟... نتیجه این سوالها میشه فن آوریهای مختلف ...
یا اگه مذهبی هست میگه: چگونه باید نماز بخونم ؟ .. احکام روزه چگونه هست؟... چگونه باید ازدواج کنم؟... و خیلی سوالات دیگه...
چگونه در دل دیگران نفوذ کنم ؟.. چگونه زیبا بشم؟... چگونه وزن کم کنم یا زیاد کنم؟ و هزاران سوال از این قبیل...
اینها سوالاتی هست که بشر از خودش میپرسه و دنبالش میره حال چگونه رو از سوال بردارید و به جاش چرا بذارید... لطف کنید یه بار دیگه با کلمه ی "چرا" به جای "چگونه" سوالات بالا رو بخونید... چقدر ماهیت سوالات عوض شد؟
میبینید امروز با چه سرعتی فن آوریهای مختلف در حال پیشرفت هست؟ اگر بشر به همون اندازه که سوال از چگونگی امور میکرد اگر سوال از چرایی امور میکرد بیش از اون سرعت به سمت ماوراء طبیعت و الهی شدن پیش میرفت
به شما عرض کنم اگر کسی میخواد ببینه یک انسان چقدر عمق داره یا میخواد ببینه خودش چقدر قابلیت عمیق شدن داره ببینید چقدر سوال از چرایی امور داره... ببینیم چقدر در عقایدمون اهل چرا گفتن هستیم
"چرا" به معنی زیر سوال بردن عقاید نیست بلکه به معنی تلاش در عمیق تر کردن عقاید هست
سوال از چرایی امور اصله و سوال از چگونگی فرع
مثلا میبینید در علوم دینی علم فقه فقط حرف از چگونگیه احکام داره و علم فقه هم به فروع دین میپردازه اما فلسفه و عرفان (اصیل و عقلانی) همش حرف از چرایی داره و به اصول دین میپردازه و به فرمایش مقام معظم رهبری فلسفه اسلامی فقه اکبر هست...
خدا وقتی حضرت آدم رو آفرید ملائکه از خدا سوال از چگونگی خلقت آدم نکردن بلکه سوال از چرایی خلقت آنسان کردن (آیا کسی رو خلق میکنی که در زمین فساد و خونریزی میکند؟ "یعنی چرا خلقش میکنی؟") که این یک کد هست در قرآن... در اصطلاح قرآن به فرشته ها میکن ملائکه یا مَلَک ، اما در فلسفه و عرفان به فرشته ها میگن عقول یا عقل... خدا با این داستان در قرآن این کد رو داره القا میکنه که انسانهای اهل ملکوت یا به تعبیر فلسفی انسانهای اهل عقل دائم سوال از چرایی امور دارن ( این به این معنی نیست که سوال از چگونگی ندارن بلکه داره اهمیت سوال از چرایی رو مطرح میکنه)
اصلا ذات عقل اینه که میخواد از اسرار سر در بیاره و این منافاتی با تعبد داشتن انسان نداره اتفاقا تنها عقل هست که میتونه تعبد داشته باشه شما به همون داستان خلقت آدم در سوره بقره دقت بفرمایید وقتی فرشته ها از خدا میپرسن که چرا چنین موجودی رو خلق میکنی حق متعال در جواب می فرمایند : من چیزی میدانم که شما نمیدانید. یعنی حتی براشون باز نکرد که چرا میخواد انسان خلق کنه... و در نهایت دیدید که همین فرشته ها به آدم سجده کردن... یکی از پیامهای این آیات اینه: تنها عقله که تلاش میکنه تا به اسرار امور پی ببره ( سوال از چرایی خلقت آدم) و تنها عقل هست که میتونه به جهل خود پی ببره (اونجایی که به خدا عرضه داشتن : ما جز آنچه تو به آموختی چیزی نمی دانیم) و تنها عقل هست که اهل تواضع هست ( یعنی حدود خودش رو میشناسه) و چون عقل به جهل خود پی میبره و خواهان رسیدن به اسرار هم هست و چون میدونه فراتر از آنچه که در دسترس شناخت او هست باز هم حقایق و اسراری هست که فعلا به آن راهی نداره فلذا بر این اساس تنها عقل هست که میتونه اهل تعبد باشه...
خلاصه اینکه اگه عقل انسان در همه امور زندگی دنبال چرایی بود و برای فهمش تلاش کرد و اخلاص داشت یقین بدانید در صراط مستقیم گام بر خواهد داشت به سمت اسرار نظام هستی پیش خواهد رفت اما اگر این بخش عقل رو ساکت گذاشتیم و فقط به دنبال چگونگی بودیم یقین بدونید داریم خلاف طبع و حیات انسانی پیش میریم. مذهبی و غیر مذهبی هم نداره تنها فرقشون اینه که غیر مذهبی میگه چطور در این دنیا لذائذ و آسایش رو برای خودم فراهم کنم مذهبی میگه چطور در آخرت اینها رو برای خودم فراهم کنم...وجه اشتراکشون هم اینه که هیچکدوم دنبال خدا نیستن...
اشک نوشت: پای منبر از یه روحانی بزرگواری شنیدم که میفرمود: امام سجاد بعد از وقایع کربلا و اسارت و ... در جایی فرمودند اگر جدمان رسول الله به امت نمی فرمود که اهل بیتم را دوست بدارید و می فرمود هر چه میتوانید بر سرشان بلا بیاورید دیگر بیشتر از اینی که بر سرمان آوردند در توانشان نبود و هر چه میتوانستند کردند...
سبحان الله... سبحان الله... دوستان همه چیز در تاریخ نقل نشده .. از این حرف امام سجاد دریابید عمق فاجعه رو... ای امت !!! چه کردید!!؟؟... چه کردید با ولی نعمتهای خودتان....
از کربلا تا شام بیش از 1300 کیلومتره.... ای خدا اون همه زن و بچه با اون وضع... روی شتران و اسبانی لنگ...( مرکب لنگ پدر سوارش رو در میاره پیاده رفتن بهتر از با مرکب لنگ رفتنه..) در شگفتم چطور زنده موندن این اسرا...
چه کردید امت!!!!...
درد نوشت: این سری اصلا دست و دلم به مطلب نوشتن نمیرفت... دوستان دریابید مجردهامون رو... عزیز دخترهامون و عزیز پسرهامون رو دریابید... وای بر ما ... وای بر مسئولین... میانگین سن ازدواج رفته بالای 27 ، 28 سال... این فاجعه هست دوستان ... ما که عرضه نداریم اما هر کسی دستش بر میاد کاری بکنه ... حفظ عفت کار هر کسی نیست عزیزان.. حتما نباید شخصی به همسر آینده اش خیانت کنه که بگیم ایشون دیگه عفیف نیست... نه... این اوج فاجعه هست ...بیش از نود درصد توان این رو ندارن که عفتشون رو حفظ کنن... اینها ابد در پیش دارن...
خدا گواهه آدم متعصبی نیستم.. بعضی حرفها رو ما شرم میکنیم بگیم در حالی که جای شرم کردن نیست اگر کسی عاقل باشه میفهمه ... بین بلوغ جنسی و فعالیت قوه خیال ربطهاست عزیزان ... شخصی که امروز به بلوغ جنسی میرسه میبینید ده سال پانزده سال بعد ازدواج میکنه به خدا اون قوه خیال هر چه میخواست به سرش بیاد اومده توی این مدت... دیگه این شخص چطور میخواد سیر عقلانی کنه... آی مسئولین محض رضای خدا بفهمید دارید چه بر سر دنیا و آخرت جوون میارید
خدا گواهه بدون اغراق عرض میکنم اگر کسی بفهمه این آمار چقدر وحشتناکه میفهمه این فاجعه ای که در کشور ما وجود داره بارها از جنایتی که صهیونیستها در غزه کردن دردناکتره... اگر ما از غصه بمیریم رواست...
شهدای غزه در دنیا محروم واقع شدن اما در آخرت سعادتمند هستن اما جوونهای ما چطور؟ چه بر سرشان آوردیم؟...
خدایا ما که درمانده ایم ... خودت به داد عزیز جوونهای ما برس... یا الله... همینطور روز به روز هم داریم توی منجلاب خودمون فروتر میریم... اونوقت نعره ی آقا بیا مون گوش فلک رو پر کرده... یا الله دریابمون...
کلام آخر :
در این کوی و در این برزن ، چه پیش آمد تو را رهزن؟
به یک دو دانه ی ارزن ، فرو ماندی ز خرمن ها