آسمون، تاریک تاریک بود...فقط ماه می درخشید و ستاره ها...

بعضی ها پر نور تر و بعضی نور کمتری داشتند اما باز هم نورشون مشخص بود...

هر چقدر تاریکتر میشد تعداد ستاره ی تو آسمون، بیشتر میشد...

دب اکبر هم مشخص بود...و ماه، در گردش...

با خودم گفتم اینکه خدا میگه "انا اعطیناک الکوثر..." این خیر کثیر اونقدر هست که بعد میشه زینِ اب و زینبش می خوانند..و در کربلا غوغا می کنه و میشه کریمه ی آل الله و طاقت غربت برادرش را نداره و سختی راه را به دوش می کشه برای رسیدن به ولایت...

همین خیر کثیر میشه مبارزی که شهید، پرورش میده...

و مگه میشه مانع از این خیر کثیر شد و با "کشف حجاب" نورش را خنثی کرد؟!!...مگه میشه، خیر او را به شر تغییر داد؟!!

همین خیر کثیر بود که برادرش را و پدرش را و شوهرش را و فرزندش را و همه ی هستی ش را برای احیای اوامر خیر مطلق، در طبق اخلاص گذاشت و فدا کرد...

همین خیر کثیر بود که در دوران فتنه، دستان از آرنج بیرونش را سپر بلای برادری کرد که برای حفظ آزادی او، کتک می خورد...

خوب که نگاه کنی می بینی خیر کثیر در وجود تک تک دختران، تجلی یافته ...فقط میزان تجلی آن متفاوت است اما بی گمان هست...


ستاره هر چه دورتر باشد، نور کمتری از او ساطع می شود...

این خیر کثیر است که همیشه در تاریکی ها، به داد مردمان خفته می شتابد و با جلوه ای کریمانه چون ماه و با نوری ستاره گونه، راه را نشان می دهد و تو باید برای بهره بردن از این خیر کثیر، رو به بالا بنگری و خدایت را سپاس گزاری...


ای خیر کثیر!

برادرانت، برایت جان فشانی کردند و می کنند و خواهند کرد...

حتی اگر نامردمانی ذره ای از نور تو را به صلیب بکشند، سه شهید که کم است همه ما شهید می شویم برای آزادی تو...


و تو می درخشی تا آفتاب ظهور کند...


روزت مبارک


+برای عاقبت به خیری همه ی خواهرانم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم