داستان سعی بین صفا و مروه را که از آیین حج است همه میدانید قطعا داستان حضرت هاجر و حضرت اسماعیل را هم همه میدانید

همه میدانید حضرت هاجر وقتی دید اسماعیلش از تشنگی تلف خواهد شد در تکاپوی آب افتاد در کوه یا تپه صفا سرابی از آب دید و به سوی آن دوید وقتی رسید دید سرابی بیش نبود سپس چشمش به دامنه کوه مروه افتاد بگمانش آنجا آب میدید و دوان دوان به سمت کوه مروه رفت اما آن هم سراب بود. گویا چند بار هم این کار را تکرار کرد. اما در نهایت آب از زیر پای اسماعیل جوشید.

این آیین را در حج انجام میدهند... چرا؟.. برای زندگی روزمره ما چه درسی دارد؟ چرا جزء شعائر شد؟... چه اصلی را میخواهند القاء کنند؟... آیا تا کنون توجهمان را جلب کرد؟

البته همه مناسک حج اسراری دارد اما مدتیست این مطلب جلوه دیگری برام داره

قبل بیان مطلبم نکته ای در مورد تفسیر آفاقی و تفسیر انفسی آیات و احادیث و شعائر عرض کنم

آیات قرآن کریم یک تفسیر آفاقی دارد که مثلا توی همون داستان حضرت موسی و خضر ممکنه سوال پیش بیاد که این مجمع البحرینی که در قرآن آمده که در این مکان موسی و خضر هم رو دیدن کجاست؟ و مثلا وقتی به تفاسیر رجوع میکنید میبینید نوشته فلان جا در فلان منطقه. اما آیا قرآن از این کلمه مجمع البحرین مقصود دیگری هم نداشته؟ در تفاسیر انفسی به باطن آیات و کلمات قرآن توجه میشه مثلا میگه ربط مجمع البحرین با حضرت خضر چیه؟ آیا این دو بحر نمی تواند دو بحر ملک و ملکوت باشد؟... خلاصه تفاسیر انفسی به بطن آیات سفر میکنه...

در داستان حضرت هاجر میبینید ایشان در طلب آب هستند هر بار هم در پای یکی از دو کوه آب را میبیند اما هرگز آب را در پای کوهها نمی یابد. اولا اینکه در طلب آب میدود آب چه خاصیتی دارد؟ حیات بخش است ،آرامش بخش است، خنک کننده هست، و علم را هم به آب تشبیه کردند. و درست هم هست.

خب ما هم در زندگی دائم برای بدست آوردن آرامش و حیات ابدی و یافتن علم بین صفا و مروه در حال تلاشیم از گرما فرار میکنیم تا در سرما آرامش یابیم دیری نمی پاید میبینیم این آرامش سرابی بیش نبود دوباره به سمت گرما پناه میبریم تا آرامشی یابیم اما... از بیداریمان خسته میشویم تا در خواب به آرامش برسیم اما همین که چند ساعتی از خواب گذشت میبینیم دیگر آرامش نیست و باید به سوی بیداری برویم و همینطور از کار به استراحت و از استراحت به کار پناه میبریم از جمعیت به خلوت و از خلوت به جمعیت پناه میبریم

اما جالب اینجاست که در هیچکدام آرامش ابدیمان را نمی یابیم و آب قرار است نه در صفا و نه در مروه بلکه در زیر پای اسماعیل بجوشد.

نکته مهم اینجاست که وقتی حضرت هاجر به اضطرار میرسد و از سعی خود نا امید میشود آب از زیر پای اسماعیل میجوشد. (امن یجیب مضطر اذا دعا و یکشف السوء)

و نکته مهمتر اینکه این سعی باعث رسیدن حضرت هاجر به اضطرار شد.و اضطرار هم باعث فرج شد. در قرآن هم میفرماید ( لیس الانسان الا ما سعا.) در مباحث علمی هم روی سعی بسیار بحثهای مفید شده که باز شدن جدول وجودی انسان رو بر اساس سعی میدونن. ببینید وقتی شما یک سمباده سرد رو در هوای سرد روی یک آهن سرد میکشید بعد از مدتی گرما تولید میشود یعنی گرمای درون آهن و سمباده بر اساس سعی یا حرکت آزاد شد. با همین سعی در درون انسانها که گنجها نهان است آزاد میشود

اساس سعی هم که بر حرکته به قولی از شما حرکت از خدا برکت. یه تحقیقی در مورد سعی در قرآن داشته باشیم بسیار مطالب خوبی گیر خواهد اومد اونوقت میفهمیم حتی خیالاتی که به ذهن ما میاد افکار ما حالات ما همه و همه حتی بودن ما داره شخصیت ما رو میسازه داره صور مَلَکی انسان رو میسازه حتی در جایی در قرآن فکر میکنم سوره نازعات باشه میگه (در قیامت سعی انسان را به یادش می آوریم).

آری سعی بین صفا و مروه یعنی فرجی که برای انسان حاصل میشه بواسطه سعی اوست و البته به طریق اولی نیت او و نیت او تابع علم و اخلاص اوست.

 روی مبحث "سعی" تحقیقی داشته باشیم در فضای عمومی وب نمیشه از اصطلاحات تخصصی استفاده کرد. اما اگر کنجکاو بشیم و تحقیق کنیم و تفکر داشته باشیم خدا میدونه چیزای نابی دستگیرمون میشه. یه روز به یه هم مباحثم میگفتم فلانی:در تفکر ازین جهت که شما مفاهیمی رو کنار هم قرار میدی و از معلومات به سمت مجهولات حرکت میکنی برات فهم و درک حاصل نمیشه یعنی مجهول به خاطر این ظاهر حرکت فکری شما نیست که معلوم میشه. این فقط ظاهر فکره. تفکر یه باطنی داره که فهم و درک بعد از تفکر به خاطر اون باطن، حاصل میشه. و اون باطن چیزی نیست جز سعی و حرکت. یعنی چون تفکر نوعی سعی و حرکته نتیجه اش میشه: فهم.

حالا بماند آب از زیر پای اسماعیل میجوشه و اسماعیل یعنی 14 معصوم بالقوه، و اینکه ربط جوشیدن آب که همان فرج هست که همان علم و آگاهی هست با امام چیه؟ اینا نیاز به تفکر داره فرمایشی نیست... بله به صورت خطابی میگیم امام واسطه فیضه. اما چقدر این مسئله رو برای خودم باز کردم؟ از این واسطه فیض چی میفهمم؟ که وقتی بزرگانی حتی مثل امام خمینی میخوان کمی بازش کنن خیلیها جلوش موضع میگیرن... بخونید نامه ای که امام 5 ماه قبل رحلتشون به گورباچف نوشتن و واکنش برخی مراجع رو در مورد این نامه ی امام و اینکه چرا تفسیر سوره حمد ایشان در تلوزیون در همان آغاز رها شد؟ چرا کسی که حتی قدرت سیاسی و حکومتی دستشه نمی تونه حقایق شیعه رو آزادنه بگه؟...

عزیزان شیعه عقاید سنگینی داره که تا هاضمه ی فهمش حاصل نشه محاله اجازه بدیم کسی پیادشون کنه... بله ما دعای فرج میخونیم تا در هاضمه ما نسبت به معارف شیعه فرجی حاصل بشه...الهم عجل لولیک الفرج.

قبول دارم پرحرفم... منو ببخشید...