اون موقع ها که از اینترنت و فضای مجازی و اینها، خبری نبود و بهتره بگم کسی اصلا کامپیوتر و موبایل نداشت که بخواد اینترنت استفاده کنه، عاشقانِ فضای مجازی! اما وجود داشتند(لبخند)
و این عشق و علاقه، با روزنامه های مختلف ارضا میشد...
اما الان مطالب روزنامه ها را هم میشه اینترنتی خوند(لبخند)
بگذریم...
یادمه که اون زمان ها، مطالبی که خیلی قشنگ بودند را از روزنامه جدا می کردم و با وسواس، تا سالیان سال، نگه می داشتم که هنوز هم آثارش هست..
از عکس و شعر بگیر تا سخن بزرگان و اسناد تاریخی و ...
یکی از این شعرهایی که خیلی دوست داشتم و خیلی هم طولانی بود، یه شعر نو بود با این عنوان که "می آید، می دانم می آید"
و شاعر، اتفاقات اون زمان را در شعرش مرور کرده بود...
مثلا مضمون بخشی از شعر این بود که "می آید، می دانم که می آید...
تا انتقام شهدای صبرا و شتیلا را بگیرد...."
با اینکه شعر، طولانی بود و ظاهر قضیه نشون می داد که مرتبا اتفاقات ناگوار تاریخی را ذکر کرده، ولی این عبارت "می آید، می دانم که می آید" خیلی امید بخش بود توش...اول هر بخشی با این عبارت شروع شده بود و به مخاطب، مرتبا این امید داده میشد که آخر ماجرا، حق به حق دار می رسه پس خیالت راحت...
اون موقع ها، این شعر را بیشتر بلد بودم اما الان فقط همون عبارت را خیلی خوب به خاطر دارم و این بابت همون امیدیه که شاعر، در مخاطبش ایجاد کرد...
و شما این امید را، در انتهای دعای عهد هم می بینید
"اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ
وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا
وَ نَرَاهُ قَرِیبا"
پی نوشت۲:
چقدر "بود" تو این مطلب بود(لبخند)
پی نوشت۳:
این هفته به نام امام هادی سلام الله علیه و آله است
پی نوشت 4:
شعر مذکور را می تونید از اینجا بخونید