چشمهایم را می بندم، دستم را روی قلبم می گذارم، به هیچکس جز تو فکر نمی‌کنم، می‌دانم فرداها از آن من است چون تو حواست هست. ای بخشاینده مهربان 

مطلقا خوشبینی نیست، بلکه یک باور باید تلاش کرد بهش رسید، اون موقع در طوفان های زندگی با خیالت راحت  مثل یک درخت بار میدی بدون اینکه نگران شکستن شاخه هایت (یا حتی نگران مرد تبر به دست) باشی.