پارت اول خرداد ۹۷

در یک مسابقه تلویزیونی میخواستم شرکت کنم برای اقدامات اولیه ی پیج اینستاگرام ساختم و بعد از این که به دلایل مختلف نشد برم بعد دو ماه تقریبا  اواسط مرداد حذف کاربری کردم چون نیازی بهش نداشتم و ندارم و نخواهم داشت.  


پارت دوم تیر ۹۷

عکسی رو نشونم داد. گفت خواستگار خواهرم قرار هفته بعد عقد کنن، گفتم واقعا خواهرت میخواد با این آقا ازدواج کن!؟؟ چطوری با این سرعت به این نتیجه رسید!! 

گفت تصمیمش رو گرفته، به خواهرم گفته چهار هزار فالوور دارم، مهریه قرار شده هزار و سیصد و شصت و خرده ای باشه پیشنهاد خود پسر هست و گفته حق طلاقم با خواهرم باشه خلاصه همینطوری داشت ادامه می‌داد تا اینکه من گفتم هیچ کدوم از اینها اولا معیاری برای انتخاب یک فرد نیست ثانیا این آقای که من دیدم مرد زندگی نیست حالا این ظاهرش هست. گفت تازه این رو نگفتم تو اینستا نداری نمیدونی چقدر هواداراها دوسش دارن، گفتم چه ربطی داره  این صحبتها ساعت ها ادامه داشت که من گفتم از قول من به خواهرت بگو بیشتر فکر کن و  عجولانه تصمیم نگیر.... من باید برم خداحافظ


شیطونه میگه ادامه داستان رو بذارم واسه هفته بعد 😂😂😂😂 از اونجایی که من حرف شیطون گوش میدم بمونه برای هفته بعد چون بگم زیادی طولانی میشه .... تازه هفته بعد پیام اخلاقی هم داریم 😎😎😎