{بســــم ربــــــ الشهــــدا}
✘علی جان چه لبخند زیبایی بر لبــ تو نشسته استــ...
✘و این لبخند تو یعنی امیــد و انگیزه برای من ...
✘برای من و امثال من که به تو قول داده ایم راهتــ را ادامه بدهیم..
✘بخند علی جان^^^^بخنــــد که خنده تو برای من نهایتــ آرزوستــ
✘زیرا این خنده تو برای من یاد آور خاطراتــ تو و واجبــ فراموش شده الهی استــ...
حدود دو سه هفته ی پیش بود که از خیابانی رد می شدم که وسط مسیر، پای چپم پیچ خورد و نشستم کف خیابان...
حالا از شدت خنده نمی تونستم بلند بشم!! خنده از این جهت بود که قبلش داشتم برای رفیق همراه، از احوالات شهیدی می گفتم که خانمش تعریف می کرد بارها پیش خودم گفتم کاش حداقل زنده بود، ولی مثلا یه جائی از بدنش آسیب دیده بود...به همون هم راضی بودم که خواب دیدم زنده است و فلج شده...نمی تونه راه بره و من از غصه ی اینکه، او اینطوری شده، گریه می کردم...که شهید تو همون خواب گفت ببین طاقت نداری!!پس حسرت بیخود نخور....
حالا تصور کنید ما این صحبت را که کردیم یه دفعه زیر پام خالی شد و نشستم!!...با خودم گفتم تو هنوز طاقت یه ذره درد را هم نداری که درد ایثار را درک کنی.....
....رضائی(...)
....رضائی(...)
....رضائی(...)
....رضائی(...)
....رضائی(...)
.....
داشتم یه نگاهی به مخاطبین گوشی ام می انداختم دیدم چقدر "رضائی" داریم...به حدی که باید علاوه بر اسم و فامیل، یه تاریخچه!! هم جلوی اسمشون بنویسم که بدونم طرف، کدوم رضائیه؟!!
یه بررسی کنی می بینی "رضائی"، خیلی هست....البته برخی هم مشتقات "رضائی" هستند...مثل رضائیان، رضائی پور...
یکی هم بود که تا ابد اسمش با انرژی هسته ای گره خورد......شهید داریوش رضائی نژاد....
(ان شاء الله رهروی شهدا باشیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
دلی دارم بسی تنــگ ، تنگ پســر فاطمهـــ
تنگــ آخرین منجی عالــم بشریـــتــ...
آن پیرترین جوان تـــاریخ
آقا جان دوستانــتــ و یارانتــ
همان یاران خاصتـــ تــک به تـــک به پیش تــو می آیند
همان ابرهیم هادی ها،حاج همت ها،چمران ها،آوینی ها
همان هایی که در زیر بمباران دشمن در خط مقدم
نماز شبشان ترکــ نمیشد
و ....