سلام.
از درس و مدرک گذشتن خیلی سخت نیست در برابر اون رزمنده ای که از شیرینی یه کوچولوی چند ماهه یا چند ساله ش میگذشت. و رزمنده تر اون همسر جوان یا مادری بود که عزیزش رو بدرقه می کرد...
سلام
یادمه یه روز از استاد دینانی پرسیدند شما چرا کتابی در زمینه اخلاق نمی نویسید؟
گفت: من این شانیت را ندارم... در حدی نیستم که در اخلاق حرفی برای گفتن داشته باشم...
این حرف را کسی گفت که مورد توجه خاص مقام معظم رهبریست و بارها به صورت خصوصی با هم گفتگو داشتند...
کاش توانمندیها و ظرفیت خود را در امور مختلف درست بشناسیم تا تاثیر گذار باشیم
یا علی
سومی گفت : از راه عبادت ! همان راهی است که می توانم او را با آن گول بزنم. شیطان گفت : آفرین مگر از راه تقدس کاری کنی . بالاخره نتیجه این دارالشوری این شد که خود همین شیطانک ماموریت پیدا کرد (در اغلب متدینین از همین راه و نظائرش وارد میشود)
شیطانک به صورت جوانی شد و آمد در صومعه عابد را زد ، آمد در صومعه را باز کرد دید یک جوان است . آقا چه می خواهی ؟
شیطان گفت : من جـوان مسـلـمانی هستم ولی متاسـفانه پدر و مادر من گـبـر و بت پرست هستند و نمی گذارند من نماز بخوانم و عبادت کنم ، شنیده بودم عابدی در اینجا مشغول عبادت است و صومعه ای دارد گفتم بیایم نزد شما و بهتر به بندگی ام برسم . مگر شما نمی خواهید تمام مردم خدا پرست شوند یکی از آنها من هستم . عابد ناچارا" راهش داد ، آمد جلوی عابد ایستاد به نماز خواندن .
خواند و خواند و خواند تا نزدیک غروب ، عابد روزه دار بود سفره کوچکی پهن کرد و به جوان تعارف کرد ، جوان گفت : نه نمی خورم حالا دیر نمی شود ، " الله اکبر " ایستاد به نماز ، عابد یک مقدار نان خشک خورد و دوباره به نماز ایستاد بعد خوابش گرفت به جوان گفت : بیا یک مقدار استراحت کن . جوان گفت: نه ، " الله اکبر" و دوباره نماز ، عابد یک مقدار خوابید ، نصفه های شب بیدار شد ، دید این جوان بین زمین و آسمان نماز می خواند ، عابد گفت : عجب عابدتر از من هم هست که به این مقام از نماز رسیده است و اصلا" خسته نمی شود .
این چه شوقی و چه نیروئی است که خدا به این جوان داده که غذا نخورد و خواب نداشته باشد و دائما" به عبادت مشغول باشد ؟ بالاخره گفت بروم از او سوال کنم که چه کرده که به این مقام رسیده ؟ شیطانک سرگرم بود و اصلا اعتنائی به عابد نمی کرد ، تا سلام نماز را می داد فورا" به نماز بعدی سرگرم می شد ، تا بالاخره عابد او را قسم داد که فقط سوالی دارم جواب مرا بده ، شیطانک صبر کرد وعابد پرسید چه کردی که به این مقام رسیدی؟!
گفت : این که من به این مقام رسیدم به واسطه گناهی بود که مرتکب شدم و بعد هم توبه کردم و حالا هر وقت یاد آن گناه می افتم توبه می کنم و در عبادتم قویتر می شوم و صلاح تو را هم در همین می بینم که بروی زنا کنی و بعد توبه نمائی تا به این مقام برسی .
عابد گفت: من چطور زنا کنم اصلا" راه این کار را نمی شناسم و پول هم ندارم، شیطانک دو درهم به او داد و نشانی محله فاحشه را به او داد . عابد از کوه پائین رفت و به شهر داخل شد و از مردم سراغ خانه فاحشه را گرفت . مردم گمان کردند که او می خواهد آن زن را ارشاد و راهنمائی کند . جایش را نشان دادند وقتی که بر فاحشه وارد شد پول را به او عرضه داشت و تقاضای حرام نمود .
اینجا لطف خدا به یاری عابد می آید و به دل فاحشه می اندازد که او را هدایت کند . زن به سیمای عابد نگریست ، دید زهد و تقوی از آن می بارد ، آمدنش به اینجا عادی نیست . از او پرسید : چطور شد به اینجا آمدی ؟ گفت : چه کار داری تو پول را بگیر و تسلیم شو. زن گفت : تا حقیقت را نگوئی تسلیم تو نمی شوم ؟! بالاخره عابد به ناچار جریان را گفت ، زن گفت : ای عابد هر چند به ضرر من است و من الان به این پول نیاز دارم ولی بدان این شیطان بوده که تو را به سوی من راهنمائی کرده است .
عابد گفت : او به من قول داده که به مقام او برسم . زن گفت : نه چنین است که تو می گوئی ، ای عابد از کجا معلوم که پس از زنا توفیق توبه پیدا کنی ، یا توبه ات پذیرفته شود و یا یک وقت در حال زنا عزرائیل آمد و جانت را گرفت تو جواب خدا را چه خواهی داد ؟ یا اینکه جنب از حرام بودی و فرصت برای غسل و توبه و انابه پیدا نکردی ، جواب حق را چه خواهی داد ؟! از آن گذشته پارچه پاره نشده بهتر است یا پاره شده و وصله کرده شده ؟!
این شیطان بوده که تو را فریفته ، عابد باز نپذیرفت . زن در آخر کار گفت : من در اینجا هستم و برای این شغل آماده هستم تو برگرد اگر دیدی آن جوان همانجاست و همین طور سرگرم عبادت است بیا من در خدمتت هستم . ( البته دزد تا شناخته شد فرار می کند ، تا مؤمن فهمید که این وسوسه شیطان است در می رود )
وقتی که به صومعه بر می گردد می بیند کسی نیست ، دانست که این ملعون خواسته او را در چه دامی بیندازد ، از کرده خود پشیمان و نادم گشته و توبه می نماید و به عبادت مشغول می شود و آن زن را نیز دعا می کند .
مروی است که شب آخر عمر آن زن فاحشه رسید و از دنیا رفت . صبح به پیغمبر آن زمان وحی رسید که به تشییع جنازه او برود ، وقتی که بر در خانه زن می رسد ، مردم می گویند : ای پیغمبر برای چه به در خانه این فاحشه می آیی میگوید برای تشیع جنازه زنی از اولیاء حق آمده ام . مردم می گویند او زن فاحشه ای بیش نبود .
پیغمبر سرش را بسوی آسمان میکند و می گوید ای خدا تو می گوئی یکی از اولیاء من مرده جنازه اش را تشییع کن ، مردم می گویند این زن فاحشه بوده قضیه چیست ؟ خطاب رسید ای پیغمبر هم مردم راست می گویند و هم من ، چون این زن تا چند وقت پیش فاحشه بوده اما آن عابد را از گناه دور می کند و بعد از رفتن عابد در خانه را می بندد و پشت در می نشیند و کلاه خود را قاضی می کند و می گوید ای بدبخت و بیچاره تو به عابد گفتی شاید در حال زنا عزرائیل به سراغت آید و تو توفیق تئبه کردن پیدا نکنی ، چه خاکی بر سر خواهی ریخت ؟ تو که خودت از او پست ترهستی ، تو خود یک عمر دامنت کثیف و آلوده است . تو چرا توبه نمی کنی شاید یک وقت عزرائیل به سراغ تو هم بیاید ، با دامن آلوده جواب خدا را چه خواهی داد ؟ از آن شب توبه کرد و از گناه بر گشت . نادم و پشیمان گردید و با ما آشتی کرد و مشغول عبادت گردید .
سلام
آره والا همیشه این موارد مخصوصا برا بچه مذهبیا پیش میاد ، یکی از درسش میزنه ، یکی از افسر بودنش ...
نوشتتون بهم انگیزه ، چون از فردا باید ترم اول کارشناسی ارشدم رو شروع کنم ، امروز که ثبت نام میکردم اصلا انگیزه ای واسه درس خوندن نداشتم ، این مطلب رو که خوندم گفتم خدا تو دیگه کی هستی؟؟!!
به این سرعت انگیزه بهم دادی به واسطه ی مخلوقت ...
ممنونم از این پست.
یا زهرا سلا م الله علیها
سلام
ما امروز به آخر مجلس رسیدیم ایشالله که به چایی روضه برسیم
بعضی شهدا انقدر مقام علمیشون بالا بوده آدم افسوس میخوره که چرا از دستشون دادیم
من همیشه به دور وبریهام میگم که بچه حزب اللهی باید تو همه چیز اول باشه
هم تو علم،هم ایمان،هم ادب،هم اخلاق،هم هنر،و...
خدا کنه به اونجایی برسیم که دیگران بادیدن ما آرزو کنن یه شیعه باشن
یار دبستانی من.. با من و همراه منی
تو جنگ نرم کنار هم تحت لوای رهبری
حک شده یاد شهدا تو قلبای تک تک ما
قسم که ما جهاد کنیم تنها نشه رهبر ما
جنگ نرم زمان ما همه جوونن افسراش
بصیرت و بصیرته به جای ژ-3 و کلاش
درس و کتاب و مدرسه خوبه علوم و هندسه
ولی دیگه به جنگ نگو وقت ندارم میشه بسه
باید تو این عرصه همه بیایم تو میدون پرتلاش
فرهنگ ناب و حفظ کنیم نگیم که کار دارم داداش
یکی میاد پست میذاره با فکر و "اندیشهی ناب"
بقیه هم نظر میدن تا که نشه دل اون آب
حالا همه با هم
یار دبستانی من چراکه لکنت گرفتی
عاقبتت به خیر باشه چرا دو بار ق نوشتی
رزمندهی عزیزِ ما کوزه نیفتی جانِ من
ترس ندارن این بچهها سلیس تو با ما حرف بزن
اگر جسارتی شده، بذار به پای بچگی
عمدی نبود برادرم، نباشه دلشکستگی
امون از این قطعی نت، که فیض منبر رو گرفت
کاش میدونستم باقیشو، دلم از این فضا گرفت
لکنت و ترس از قدیما، بودن رفیق و همنشین
از اون جهت گفته شده، نگیر به دل، میشم غمین
"سلیس تو با ما حرف بزن"، یه شوخی بود و یه مزاح
بابت او یه حرف قاف، پرید میون ماجرا
یه حرف ناقابل قاف که دنیایی معنا داره
ببین چه جور کوچیکی ما رو به رومون میاره
میگه ببین بیجنبهای، قوطی تقوات خالیه
یه سنگ قاف توش بیفته، ترق تروقت عالیه
حالا یه قاف اضافه شد، دنیا به آخر رسیده؟
خصوصی هم میشد بگی، هوار هوارم لازمه؟!
اما
به چشم این سرباز صفر، افسر ما مهربونه
ولی کنار رأفتش خوبم سر جا میشونه
نقلی که از ابوتراب شده به هدیه یادگار
شد ابزاری برای من، بگم ببخش بزرگوار
سلام برادر
داستان این دوستمون آقای علوی رو قبلا خونده بودم اما اون حدیث عربی که در آغاز پاسختون نوشتید رو تا حالا نخونده بودم..
بسیار زیبا بود برادر... خیلی مبتهج شدم...
بی تعارف باید عرض کنم که از شما چیزها یاد گرفتیم...
خدا به شما خیر کثیر عطا بفرماید
سلام بر رزمنده بزرگوار
حاجی عطرت پیچیده تو فضای جزیره
قضی الامر شد دیگه؟
السلام علیک یا جوادالائمه علیهالسلام
جانم جوادالائمه..
http://dl.delsukhtehgan.ir/sal1393-02/Golchin%20shahadate%20emam%20javad-0011.mp3
التماس دعا
ای خدا خون شده دلِ دلبر رضا
از عطش خم شده گل پرپر رضا
دست و پا میزنه علیاکبر رضا
واویلا..
http://dl.delsukhtehgan.ir/sal1393-02/Golchin%20shahadate%20emam%20javad-005.mp3
آخ که مطلب قبل از ادامه مطلب متاسفانه احوالات بنده هستش ولی راه حلش رو پیدا کردم برای همین این ترم از الان نشستم مثل آدم درس میخونم اینطور خودم رو متقاعد کردم این هزینه و سرمایه ای که پدرم برای من هزینه میکنه برام مثل امانت و گردنم حق الناس اگه من جای دیگه صرفش کنم و حواسم اونجا یعنی دانشگاه نباشه خدا از حقش خودش بگذره از حق الناس نمیگذره برای همین الان گوش شیطان کر کمی تا حدودی آدم شدم
اون خط قرمز که نوشتید خیلی قشنگ یعنی آدم دلش میخواد قاب کنه بزنه دیوار اتاق تا جلو چشش باشه
راستی هفته دفاع مقدس به شما و همه بزرگوارانی که برای این وبسایت فانوس جزیره زحمت میکشید گرامی داشت عرض میکنم ان شالله مزد این همه تلاشتون چه در این فضای مجازی چه در بیرون از اینجا شهادت باشه در رکاب مولا
ان شالله همیشه رزمنده خوبی باشیم و شرمنده امام و شهدا نشیم چه چنگ نرم چه چنگ های داخلی
هرکسی هم که دانشجو هستش کارش سخت تر و حساس تر چون دشمن همیشه دانگشاه رو هدف قرار میده و میدونه سربازان ایران و اسلام اونجا تربیت پیدا میکنن سعی کنیم وقتی واردی این وادی مقدس میشیم همیشه با وضو و با صلاح ایمان تجهیز شده باشیم تا سرباز خوبی در مکتب علم باشیم
وای زیاد حرف زدم ببخشید
بابت مطلب خوبتون خیلی ممنونم
یا علی