آسمون، تاریک تاریک بود...فقط ماه می درخشید و ستاره ها...
بعضی ها پر نور تر و بعضی نور کمتری داشتند اما باز هم نورشون مشخص بود...
هر چقدر تاریکتر میشد تعداد ستاره ی تو آسمون، بیشتر میشد...
دب اکبر هم مشخص بود...و ماه، در گردش...
با خودم گفتم اینکه خدا میگه "انا اعطیناک الکوثر..." این خیر کثیر
اونقدر هست که بعد میشه زینِ اب و زینبش می خوانند..و در کربلا غوغا می کنه
و میشه کریمه ی آل الله و طاقت غربت برادرش را نداره و سختی راه را به دوش
می کشه برای رسیدن به ولایت...
همین خیر کثیر میشه مبارزی که شهید، پرورش میده...
و مگه میشه مانع از این خیر کثیر شد و با "کشف حجاب" نورش را خنثی کرد؟!!...مگه میشه، خیر او را به شر تغییر داد؟!!
همین خیر کثیر بود که برادرش را و پدرش را و شوهرش را و فرزندش را و همه
ی هستی ش را برای احیای اوامر خیر مطلق، در طبق اخلاص گذاشت و فدا کرد...