وبلاگی گروهی

۱۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

شهید علی خلیلی 1

کاش زودتر می شناختمت ...

ما ها چه غریب هستیم توی این دنیا ... خیلی این دنیا کوچک شده است که ما همسایه چند کوچه پائین تر از خود را باید بعد از شهادتش بشناسیم ...

خبر عروجش را که شنیدم کمی بعدتر پیامک های متعدد و تماس های متعدد تر پشت سر هم که آقا سریع یه پلاکارد و بنر پیگیری کنید که زده شود و درب منزل شهید در فلان کوچه نصب کنید ...

تعجبم بیشتر شد .. روز تعطیل ما هم که در مسیر و چه کنم نمیدانم ...

پیش خودم گفتم ما ها چه آدم هایی هستیم ها این بنده خدا تا بود و مریض بود و در بستر ، یکی یه خبر نداد و یه تماس یا یک پیامک ناقابل که فلانی بچه محل شما است و مادر بزرگش در آن محل ساکن است و به همین خاطر ترددش زیاد بوده است در محل شما  ..

ما هم که بی خبر از همه جا و زمان و مکان هستیم مثل همیشه .. بهتم برد .. این در ذهنم آمد که ما ها جان به جانمان کنند بیش از زنده پرستی مرده پرست هستیم گاهی ، به زنده ها آن چنان که باید بها نمی دهیم و وقتی که از پیش ما میروند تازه می شوند عزیز و میخواهیم برایش سنگ تمام بگذاریم ..

کاش بتونیم به زنده ها بیش از مرده ها خدمت کنیم ، وقتی در خون می غلتیدی و هیچ مرکز درمانی تو را پذیرش نمیکرد به خاطر این که چاقو خورده بودی و اصلا سئوال نمیکردند که برای چه چاقو خورده است و فقط به جرم چاقو خوردن نمی پذیرفتنت ... اگر زودتر پذیرش می شدی در بیمارستانها شاید امروز در پیش ما بودی ...

و میدانیم که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند

روحت شاد و راحت پر رهرو باد ...

کاش کمی غیرت و حیا با رفتنت در جامعه پخش شود

متن زیر نامه شهید علی خلیلی می باشد که 15 روز قبل از شهادتش خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته است.

ادامه مطلب...
۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۴۵ ۹۵ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰
عباس زاده

باید گذشت از ، دنیا به آسانی ..

باید گذشت از ، دنیا به آسانی

بـاید مــحیا شد از بهر قربانی

ادامه مطلب...
۰۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۳۵ ۳۸ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
عباس زاده

بابا ...

روی شانه ات اگر نشد

روی شانه تابوت چوبی ات

تاب میدهی مرا

بابا

۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۰ ۲۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
عباس زاده

شهـــید امــیرحــســام ذوالعــــلــــــی

شهید امیرحسام ذوالعلی
روز شهادت امام رضا (ع) عصر قسمت شد در منزل شهید امیرحسام ذوالعلی یکی از شهدای فتنه 88 حضور پیدا کنم  و از خاطرات و بیانات پدر ، مادر و برادر شهید استفاده کنم ، کلاس اول ابتدایی با این شهید بزرگوار هم کلاس بودیم ، از اون روزا خیلی گذشته و راه من با راه شهید کیلومتر ها فاصله پیدا کرده ، من کجا و شهدا کجا ... در یکی از دفتراتش برای صورتجلسه مسجد نوشته بود حاضرین خدا ، امام زمان (عج) و امیرحسام ... (هیچ کس در جلسه حاضر نشده بود) ، درخصوص نحوه شهادت و اطلاع یافتن شهادتش هم برادرش سخن گفت .. هراز گاهی توی هیئت می دیدمش .. و این روزها توی هیئت عکسش را به جایش نصب کرده اند ...
(جمع حاضر فعالین عرصه وبلاگ نویسان ارزشی بودند که البته فقط من در جمعشان جزو بی ارزشان بودم ، جمعٍ با صفا ای بود...)



لینک خبر در خبرگزاری فارس
به نقل از وبلاگ فانوس جزیره



نتیجه مشورت ها :
در این ایام درخصوص حضور و عدم حضور خیلی با خودم کلنجار رفتم و با اهلش صحبت و فصل الخطابش هم گوش کردن چندین باره سخنرانی حاج حسین یکتا در جمع وبلاگ نویسان بود که مصمم تر از قبل با خودم قرار گذاشتم که در این عرصه حضور داشته باشم ، البته "قربة الی الله" و قول قرار هایی با خودم گذاشتم که ان شاءالله رعایت کنم ...
سخنرانی حاج حسین یکتا هم ضمیمه کردم که عزیزانی که گفتن نتیجه را بهشون بگم گوش بدهند و استفاده کنند ، از عزیزی که فایل رو برام لینک کردن تشکر میکنم  :


و هم چنین سخنرانی دکتر رحیم پور ازغدی که درباره وبلاگ نویسی انجام دادن رو توصیه میکنم به گوش دادن :
۱۴ دی ۹۲ ، ۰۹:۵۲ ۹۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
عباس زاده

علیرضا احمدی روشن ..

شهید نوشت :

آقاجون ...

      حالا که مشکل هسته ای کشور به حمدالله حل شده ...

                                                                 فقط میشه به بابام بگید برگرده ؟؟!!

آخه من دیگه دلم براش تنگ شده ...

دوستام باباهاشون میبرنشون جاهای مختلف ولی ...

من خیلی وقته که با بابام جایی نرفتم ...

آخه دولت مردامون گفتن که دیگه تحریم هم تمومه و این روزا همه مشکلات حل میشه ..

خودم شنیدم که شما از نوشته ای که برات فرستادن تشکر کردید ...

فقط بگید زودتر بیاد ...

آخه ...


تدبیر نوشت :

دیروز صبح زود قرار داشتم با یه فردی .. کمی زودتر رسیدم سر قرار و برای اینکه سردم نشه شروع کردم به راه رفتن ، به ساعت که رسید بهش زنگ زدم گفت من گفتم هشت و نیم ، گفتم ببخشید شاید من اشتباه شنیدم در هر صورت من اینجا هستم .. بازم به راه رفتنم ادامه دادم .. یه عابری اومد و از من رد شد و من آرام آرام قدم میزدم .. خیلی دور شد از من .. سرم رو که آوردم بالا دیدمش در دور دست ...

کمی تامل و تفکر کردم :

متوجه شدم آدمی که هدف خاصی نداره همینجوری راه میره و دنبال هدفی نیست پس آهسته قدم برمیداره ولی کسی که هدف داره سعی میکنه که سریع حرکت کنه و به هدفش برسه ...

رفقا هدف چیز مهمیه توی این زمونه .. خیلی ها که کج میرن برای اینه که هدف خاصی ندارن ...

دعا کنید که من حقیر عامل باشم ..



سیاست نوشت :

دیشب بخشی از گزارش صد روزه رئیس جمهور محترم رو دیدم ... خودش گفت که از دولت انتقاد کنید ما استقبال میکنیم .. رفقایی که منو میشناسن میدونن که آدم سیاسی نیستم و معمولا از حرف های سیاسی دوری میگزینم .. ولی خود رئیس جمهور محترم اذن دادن .. و من هم جناحی و حزبی و ... نیستم و در خط ولایت قدم بر میدارم و احیانا انتقاداتی هم که هست رو کلی عرض میکنم و قصد خاصی نیست ...

در این صد روز پیش خودم گفتم که خدا رو شکر رئیس جمهور محترم در تخریب دولت قبل قدم بر نمیداره ولی دیشب بر عکسش رو دیدم و شنیدم ... و مطالبی رو عنوان کردند که با حقیقت فاصله زیادی داره که امیدواریم کمافی السابق رئیس جمهور محترم گام بردارن نه مطالبی که در جهت خلاف اخلاق اسلامی بود ..

۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۵۴ ۱۰۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده