جمعه پانزدهم - بهشت زهرا سلام الله علیها - قطعه 24 روبروی خانه شهید به دلم افتاد پیگیرشم بریم سر مزار شهید علی خلیلی ، رفتیم ، بهش گفتم دوست دارم برم خونتون ولی نمیدونم با چه رویی برم درب بزنم ، فاتحه ای خواندیم و رفتیم سر مزار شهدای دیگر .. نمیدونم چطور شد که شهید ما رو دعوت کرد ، اصلا پیگیری نکرده بودم برای حضور
هفته گذشته دوشنبه سرکلاس بودم ، گوشیم زنگ خورد از دفتر مسجد بود با کمی ترس از استاد که نبیند کوشی رو گذاشتم در گوشم و آروم گفتم بفرمائید من نمیتونم صحبت کنم ، گفتند تا یک ساعت دیگه داریم میریم منزل شهید علی خلیلی با امناء مسجد شما هم اگه میتونید تشریف بیارید هم جا خوردم و هم کمی ناراحت شدم که چرا دیر بهم خبر دادند ، گفتم سر کلاس هستم چرا زودتر نگفتید بهم ، گفتند فراموش کرده بودیم ، گفتم فکر نکنم بتونم خودم رو برسونم و خدا حافظی کردیم .
گوشی رو که قطع کردم به خودم گفتم دنبال این بودی که حتما بری خونه شهید و بیشتر باهاش آشنا بشی حالا که یک ساعت وقت داری و بهت زنگ زدند نمیخوای از کلاس بزنی و بری؟ چند دقیقه بعد استاد گفت خسته نباشید
بلند شدم و جمع و جور کردم و به دوستان گفتم که به استاد بگویند که برام کار مهمی پیش اومده ..
راه افتادم و تماس گرفتم که من دارم میام ..
زودتر از همه رسیدم مسجد ، تا بقیه بیان بیست دقیقه زمان داشتیم حدودا ، این بنده خدا که تماس گرفته بود گفت شما گفتی نمیرسم حالا زودتر از همه رسیدی و گفتم قسمت بوده دیگه ..
جلوی درب مسجد متوجه تعداد زیادی از خانم های مسجد هم شدیم ، که میخوان تشریف بیارند ، راه که افتادیم گفتم مثل راه پیمایی شده رفتنمون .. یاد هیئت شهدا افتادم که میرفتیم و از سرکوچه منزل شهید یه دودمه می گرفتیم کجائید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی ...
و اون زمان همسایه ها سرک می کشیدند که ببینند چه خبره کی داره شعر میخونه
رفتیم ، یه خونه ساده نزدیک ما ، سرکوچه حجله و عکس بزرگ شهید رو که گذاشته بودند رو جمع کرده بودند ، توی کوچه پر از پلاکارد بود و یک پلاکارد بزرگ از طرف نیروی انتظامی ، خونه قدیمی تقریبا ، طبقه دوم
پس از ورود و صرف چایی و خرما کمی راجع به مراحل درمان سئوال شد ، پدر شهید به دلیل مریضی دکتر بودند ، عموی شهید و مادرشون تشریف داشتند ، گفتند در دو مرحله عمل اصلی روی شهید انجام شد که حدود 90 میلیون تومان هزینه درمان ایشان شده بود و درمان ها و عمل های کوچک هم داشتند که آنها جدا ، مرحله اول را هزینه اش را وزارت بهداشت تامین کردند که حدودا چهل میلیون تومان می باشد
نزدیک به یک سال و چند ماه است که به محله ما آمده اند
موقع خروج با مادر و عموی شهید گفتم ما که نمیدونستیم ولی کاش خبر می دادید که تشریف آوردید اینجا ، میرسیدیم خدمت شهید و سرمیزدیم و اگه کاری از دستمون بر می آمد انجام میدادیم ، ناراحت شدیم از این که نزدیک ما هستید و خبر نداشتیم
خیلی دوست داشتم بگم که آدم های زیادی توی این دنیای مجازی هستند که دوست دارند و تمایل دارند که منزلتان تشریف بیاورند ولی از این باب که مزاحم خانواده بشوند پا پیش نمیذاریم
در آخر هم شماره دادیم به خانواده و هم شماره گرفتیم که ارتباط را با خانواده شهید حفظ کنیم ان شاالله که بتوانیم قدری جای خالی علی شهید را پر کنیم برای خانواده ایشان ..
نمیدونم برنامه حضوری پیگیری کنم برای وبلاگ نویسانی که برای شهید مطلب نوشتند و دل سوز امربه معروف و نهی از منکر هستند یا نه ، خود شهید ایشاالله دعوت کنند
amooze.blog.ir